قاچ سوم|گاز سوم⁷

2K 698 576
                                    

بکهیون هیچ ایده‌ای نداشت منظور چانیول از « فکر اونجاش رو هم کردم» چی بود.

نمی‌دونست پسر لنگ‌دراز چطوری می‌خواست هم اجرای بندشون رو نشونش بده و هم از چلونده‌شدنش توی یه محیط شلوغ و پرسروصدا که آدم از درودیوارش می‌باره جلوگیری کنه.

و حتی حالا که جلوی گاراژ یه خونه‌ی شیک‌وپیک ایستاده بود و با تردید به آدرسی که چانیول براش فرستاده بود نگاه می‌کرد، هنوز هم نمی‌تونست از بین کلاف افکارش نخ درست رو پیدا کنه و بفهمه چی به چیه.

یه نگاه سردرگم به اطرافش انداخت و نفسش رو بیرون داد.

اون محل این‌قدر خلوت بود که حتی یه‌دونه پیشی هم وول نمی‌زد که محض تخلیه‌ی استرس باهاش بازی کنه تا آقای آلفا پیداش بشه.

کجا بود آخه؟ چرا نمی‌اومد؟

ـ خودش کجاست پس..؟

فکرش رو آروم به‌زبون آورد و بعد با یه حالت مضطرب یه‌کم این‌پا‌واون‌پا کرد و درحالی‌که داشت کلی زور می‌زد تا دستپاچگیش رو توی رفتارش نشون نده، ناخوداگاه شروع کرد به تیکه‌پاره‌کردن پوست لبش.

چانیول سه روز پیش آدرس به‌قول خودش «محل کنسرت ویژه‌ی چانیول و رفقا» رو براش فرستاده بود و بعدش دیگه هیچ خبری ازش نشده بود. مطلقاً هیچی.

و همین غیب‌شدن یه‌هویی و دورازنتظار باعث شده بود بکهیون کل این سه روز درحالی‌که کمبود اون توله‌گرگ مزاحم رو به‌طرز رواعصابی توی زندگی روزمره‌ش حس می‌کرد، با آشفتگی فکری هی جزوه‌ها و کتاب‌هاش رو واسه امتحاناتش ورق بزنه ولی هیچی ازشون نفهمه.

انگار وقتی اون آتیش‌پاره‌ی هول دورش نبود تا هی روانش رو انگولک کنه، افکار و استرس‌هاش بیشتر از قبل توی مخش تلنبار می‌شدن و آزارش می‌دادن. و این یعنی خود مصیبت.

تازه دو سه بار هم به ذهنش رسید که نکنه چانیول بالاخره ازش خسته شده و بی‌خبر ولش کرده. حتی چند باری هم خواست بهش پیام بده اما هرجوری که می‌شد جلوی خودش رو گرفته بود.

به‌علاوه‌ی همه‌ی این‌ها، نمی‌تونست از فکر و نگرانی کنسرتی که اون شاه‌شیاطین براش تدارک دیده بود‌ بیرون بیاد.

البته اگر هنوز برنامه‌شون سرجاش بود و چانیول نمی‌خواست بذاردش دم در.

درنتیجه امگای نخبه و درس‌خون قصه‌ی ما رسماً سه روز بود که با سرگردونی و اضطراب توی خوابگاه فسقلیش دور کون خودش می‌چرخید و هی وقت تلف می‌کرد.

ـ آم... سلام! شما... تو باید امگای چانیول باشی.

صدایی که یه‌هویی از بغل گوش بکهیون رد شد جوری عین یه توله‌خرگوش ترسیده، پیـونگ از جا پروندش که حتی چشم‌های پسر موفرفری گوینده هم درجا گرد شد.

The Green AppleWhere stories live. Discover now