قاچ چهارم|گاز سوم¹⁰

2.1K 665 661
                                    

ـ آروم بگیر هیونگ! چیزی رو که می‌خوای بهت می‌دم، ولی ذره‌ذره.

چانیول با یه لحن هورنی و امگاخراب‌کن گفت و بکهیون تا اومد یه چیزی در جوابش بگه، یه‌هویی لنگش ول شد و تلپ کونش روی زمین افتاد.

هنوز از شوک سقوط کونش بیرون نیومده بود که آلفا خیلی جنگی سمت گردن و ترقوه‌ش حمله‌ور شد.

ـ دلم می‌خواد یه کاری باهات بکنم که گریه‌ت دربیاد هیونگ.

پسر کله‌زرد محکم گردن بکهیون رو جوری که انگار گردن شکارش باشه توی دهنش کشید و وقتی مطمئن شد قراره حسابی بادمجونی بشه، دست از مک‌زدن و بوسیدنش برداشت.

بعد درحالی‌که دست‌هاش حتی یه لحظه هم از نازونوازش هیونگش غافل نمی‌شدن، ترتیب ترقوه‌های برجسته‌ش رو داد و وقتی کلی لک‌های قرمز به‌نیابت از پشه‌ها روی پوستش جا گذاشت، رضایت داد عقب بره.

به‌طرز غریبی یه تمایل شدید به مارک‌کردن بکهیون داشت و دلش می‌خواست تو همون لحظه جفت خودش بکنش، ولی اون بخش کوچیک مخش که هنوز کامی نشده بود جلوش رو می‌گرفت.

ـ آخ هیونگ. توی این لحظه‌ها خیلی خواستنی و کردنی شدی. دندون‌هام همه‌ش می‌خارن برات.

همونطور که از بالا به امگای زیرش و نقاشی‌هاش روی پوستش نگاه می‌کرد با نیشخند گفت و بعد دست ظریف بکهیون رو که یه لرزش خفیف داشت گرفت و روی دکمه‌ی شلوار خودش گذاشت.

ـ واسه‌‌م درش بیار.

پسر مومشکی که تحت‌تاثیر حرف‌ها و لمس‌های چانیول حسابی مست و سِر شده بود، یه نفس عمیق کشید و با دست‌های بی‌جونش آروم شروع به باز‌کردن دکمه و زیپ کرد.

نیپل‌ها و کل پوست گردن و سینه‌ش که زیر زبون چانیول رفته بودن، با حساسیت صد برابر نبض می‌زدن و این‌قدر ناله کرده بود که حس‌ می‌کرد حتی تارهای صوتیش هم هورنی شدن.

برخلاف آقای آلفا که حسابی داشت از این لفت‌دادن و با حوصله پیش‌رفتن و مزه‌کردن سانت‌به‌سانت بدن هیونگش لذت می‌برد، بکهیون فقط می‌خواست زودتر به اصل‌کاری برسن تا وجود ملتهبش یه‌کم آروم بگیره.

ولی اون چانیول تخم‌سگ خیلی پدرسوخته بود و به‌جای اینکه یه‌هویی بپره سر اصل مطلب، داشت یه کاری می‌کرد که امگا زیر تک‌تک لمس‌‌هاش لرز بره و پیچ‌وتاب بخوره و هی بیشتر و بیشتر نیازمندش بشه.

ـ هیونگ می‌دونی می‌خوام باهات چی‌کار کنم دیگه؟

چانیول بعد اینکه شلوارکش رو یه گوشه‌ای انداخت پرسید و آروم شقیقه و گوش امگا رو ناز کرد.

ـ اوهوم.

جوری که بکهیون با یه حالت مظلوم و نیدی جواب داد آخرش نبود و بعدش که سرش رو عین پیشی‌ها بیشتر به دست چانیول فشار داد، مشخص کرد که یه مهارت خدادادی توی قتل‌عام داره.

The Green AppleWhere stories live. Discover now