ـ آروم بگیر هیونگ! چیزی رو که میخوای بهت میدم، ولی ذرهذره.
چانیول با یه لحن هورنی و امگاخرابکن گفت و بکهیون تا اومد یه چیزی در جوابش بگه، یههویی لنگش ول شد و تلپ کونش روی زمین افتاد.
هنوز از شوک سقوط کونش بیرون نیومده بود که آلفا خیلی جنگی سمت گردن و ترقوهش حملهور شد.
ـ دلم میخواد یه کاری باهات بکنم که گریهت دربیاد هیونگ.
پسر کلهزرد محکم گردن بکهیون رو جوری که انگار گردن شکارش باشه توی دهنش کشید و وقتی مطمئن شد قراره حسابی بادمجونی بشه، دست از مکزدن و بوسیدنش برداشت.
بعد درحالیکه دستهاش حتی یه لحظه هم از نازونوازش هیونگش غافل نمیشدن، ترتیب ترقوههای برجستهش رو داد و وقتی کلی لکهای قرمز بهنیابت از پشهها روی پوستش جا گذاشت، رضایت داد عقب بره.
بهطرز غریبی یه تمایل شدید به مارککردن بکهیون داشت و دلش میخواست تو همون لحظه جفت خودش بکنش، ولی اون بخش کوچیک مخش که هنوز کامی نشده بود جلوش رو میگرفت.
ـ آخ هیونگ. توی این لحظهها خیلی خواستنی و کردنی شدی. دندونهام همهش میخارن برات.
همونطور که از بالا به امگای زیرش و نقاشیهاش روی پوستش نگاه میکرد با نیشخند گفت و بعد دست ظریف بکهیون رو که یه لرزش خفیف داشت گرفت و روی دکمهی شلوار خودش گذاشت.
ـ واسهم درش بیار.
پسر مومشکی که تحتتاثیر حرفها و لمسهای چانیول حسابی مست و سِر شده بود، یه نفس عمیق کشید و با دستهای بیجونش آروم شروع به بازکردن دکمه و زیپ کرد.
نیپلها و کل پوست گردن و سینهش که زیر زبون چانیول رفته بودن، با حساسیت صد برابر نبض میزدن و اینقدر ناله کرده بود که حس میکرد حتی تارهای صوتیش هم هورنی شدن.
برخلاف آقای آلفا که حسابی داشت از این لفتدادن و با حوصله پیشرفتن و مزهکردن سانتبهسانت بدن هیونگش لذت میبرد، بکهیون فقط میخواست زودتر به اصلکاری برسن تا وجود ملتهبش یهکم آروم بگیره.
ولی اون چانیول تخمسگ خیلی پدرسوخته بود و بهجای اینکه یههویی بپره سر اصل مطلب، داشت یه کاری میکرد که امگا زیر تکتک لمسهاش لرز بره و پیچوتاب بخوره و هی بیشتر و بیشتر نیازمندش بشه.
ـ هیونگ میدونی میخوام باهات چیکار کنم دیگه؟
چانیول بعد اینکه شلوارکش رو یه گوشهای انداخت پرسید و آروم شقیقه و گوش امگا رو ناز کرد.
ـ اوهوم.
جوری که بکهیون با یه حالت مظلوم و نیدی جواب داد آخرش نبود و بعدش که سرش رو عین پیشیها بیشتر به دست چانیول فشار داد، مشخص کرد که یه مهارت خدادادی توی قتلعام داره.
![](https://img.wattpad.com/cover/308413653-288-k213659.jpg)
YOU ARE READING
The Green Apple
Fanfiction[کاملشده/اردیبهشت ۱۴۰۱ - اسفند ۱۴۰۱] 🍏فیکشن: The Green Apple | سیب سبز 🍏کاپل: چانبک 🍏ژانر: امگاورس - فلاف - اسمات 🍏نویسنده: لئو 🍏محدودیت سنی: NC-17 🍏هشتگ: #TheGreenApple روزی روزگاری، توی دنیای موازی دنیای رئیس پارک و مدل بیون، رایحهی یه ام...