part 9

671 136 15
                                    

در ورودی خونه با صدای آرومی باز شد و چند مرد با کفش ها و لباس های عجیب و تیره وارد شدن
چهار نفر بودن و یکیشون همونجا جلوی در منتظر بقیه موند

آدم های بیول به دستور اون مرد خودشون و به خونه جونگ کوک رسونده بودن تا بفهمن اون مرد چی داره که مینگی داره برای داشتنش اینجوری بی تابی می‌کنه

به آرومی از کنار کانتر آشپزخونه رد شد و به هیونجین و ایلهونی که رو میز خوابشون برده بود تیم نگاهی کردن و رد شد

هر کدوم مقابل یکی از اتاق ها وایساده بودن
کسی که مقابل اتاق سوان بود در و باز کرد جوری که کوچیکترین صدایی هم ایجاد نشد ، با دیدن دختری که رو تخت خوابیده در و آروم بست و رو به نفر کناریش علامت داد

در اتاق جونگ کوک و باز کردن
مرد با یه بالشت تو بغلش خوابش برده
و اتاق آخر
اتاقی که سر درش به بزرگی نوشته بود اتاق حیوانات

مرد با تردید دست به دستگیره بود و به آرومی پیچوندش وقتی در باز شد انتظار داشت یه حیوون اون تو باشه اما اتاق خالی بود
وسایل و ظرف غذای اون حیوون ها دیده میشد اما حیوونی نبود

در و به آرومی بست و به سمت پله ها رفت
باید جاهای دیگه این خونه رو هم نگاه میکرد اما قبل از اینکه بتونه پاش و رو پله پنجم بذاره صدایی شنید: شماها ‌..... شماها کی هستید ؟

هر سه نفر به سمت آشپزخونه چرخیدن جایی که ایلهون با کمک کانتر وایساده بود و هنوز مستیش نپریده بود
قبل از اینکه بتونه کاری بکنه یا معرفی بزنه که بقیه ( دزدا ) رو تو دردسر بندازه مردی که کنار در بود در و باز کرد و علامت داد تا خارج شن اما ایلهون جلوشون وایساد و گفت: شماها تو خونه من چیکار دارید؟ وایسید از جاتون تکون نخورید وگرنه زنگ میزنم به پلی.....

مردی که جلو تر از بقیه بود با دست به سینه مرد مسن تر کوبید و باعث شد ایلهون بعد برخورد با کانتر روی زمین بیوفته

صدایت اتفاق هیونجین و اپل از همه هوشیار کرد و جونگ کوک و سوان هم بیدار شدن و از اتاق بیرون اومدن اما اونا رفته بودن

جونگ کوک و سوان به سمت پدرشون دویدن
کوک مرد که بیهوش شده بود بغل کرد و با صدای نگران و مضطربی گفت: بابا بابا بیدار شو

دختر که بغض کرده به سمت در خروجی دوید و گفت: ماشین و روشن میکنم بابا رو بیار

کوک فورا بلند شد و مرد و هم همراه خودش بلند کرد
لحظه آخر قبل از اینکه بره رو به هیونجین شوک زده گفت: مراقب حیوون ها باش تا برگردیم

هیونجین سر تکون داد و جونگ کوک از خونه خارج شد
بعد خوردن لیوان آبی به سمت اتاق حیوون ها رفت
وقتی در و باز کرد و با اتاق خالی مواجه شد لیوان از دستش افتاد و شکست

Kookv Icy Eyes Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu