تو رستوران چینی نشسته بود که یکی از افرادش مقابلش نشست و بهش خبر داد که تو خونه جونگ کوک هیچی پیدا نکردن
با عصبانیت میز و بلند کرد و طرف دیگه انداختهمه مردم شوکه شده بودم و با ترس بهم نگاه میکردن
صاحب رستوران دور از همه وایساده بود و داشت نگاه میکرد چون جرات نداشت جلو بره و چیزی به مرد بگهبیول انگشتش و جلوی صورت پسر جوون تکون داد و گفت: شماها حیوون های بی مصرف دارید میگید مینگی جونش و بخاطر یه خونه بیارزش به خطر انداخت
یقه پسر جوون و گرفت و محکم تکونش داد: مینگی تا آخرین لحظه عمرش حاضر نشد بگه چی تو اون خونس اون وقت تو داری میگی هیچی تو اون خراب شده نیست؟
سیلی محکمی به پسر زد و باعث شد رو زمین بیوفته
کراواتش و درست کرد و گفت: دوباره بگردید ، هر جا رو که میتونید بگردید ، اون خونه خالی نیستپول غذاش و رو میز انداخت و از اونجا خارج شد
__________________________________________________________
جونگ کوک تو ماشین نشسته بود و داشت از سرکار برمیگشت
تو راه چند دست لباس و غذا خریده بود
با لبخند به وسایل نگاه مرد و صدای آهنگ و بیشتر کرد اما به محض اینکه خواست با آهنگ مور علاقش همخونی کنه گوشیش زنگ خوردماشین و کنار زد و گوشی و که یه شماره ناشناس روش افتاده بود جواب داد: بله؟
_ جئون عوضی خودتی؟
جونگ کوک با اخم از صدایی که تا حالا نشنیده بود و اون پ اینجوری صدا میزد گفت: تو کی هستی؟ من میشناسمت؟
_ احمق ، مینگی ام همون کسی که .....
جونگ کوک با عصبانیت گفت: همونی که آدم هات و فرستادی خونم باور کن اگه پیدات کنم ......
مینگی حرفش و قطع کرد و گفت: یه لحظه ساکت شو ببین چی میگم ، کسی که دنبال اون حیوون هاست الان بیوله ، اون براتون آدم فرستاده بود و دوباره هم میفرسته تا اون حیوون ها رو پیدا نکنه بیخیال نمیشه
جونگ کوک دستش و مشت کرد و گفت: توی عوضی راجب اون حیوون ها بهش گفتی نه؟
مینگی پوزخندی زد و گوشی و قطع کرد و گذاشت جونگ کوک با تفکرات خودش سر کنه
اما یه چیزی که خیلی معلوم بود این بود که باید بیشتر از اون ها مراقبت میکرد
اما نمیدونست چجوری___________________________________
وسایلی که خریده بود و تو خونه گذاشت و به سمت جایی که مینگی ازش حرف میزد رفت
نمیخواست اون مرد و ببینه نمیدونست قراره چه نقشه ای سوار کنه اما همیشه بهتره از نقشه دشمنات خبر داشته باشی
مخصوصا دشمنی که اینجوری دوست داره نابودت کنه
![](https://img.wattpad.com/cover/311969125-288-k881658.jpg)
आप पढ़ रहे हैं
Kookv Icy Eyes
फैनफिक्शनکاپل: کوکوی ، هیونلیکس ژانر: عاشقانه هیبرید اسمات اکشن امپرگ زن با دیدن چهره شگفت زده و خوشحال مینگی گفت: بریم برای شکارش؟ مینگی لبخندی زد و گفت: قطعا میریم میخوام داشته باشمش ____________ مرد رفتن اون موجود عجیب و تماشا کرد و برای چند ثانیه همونج...