سئول، ده سال قبل.
بکهیون زمانی که از شرکت بیرون اومد تا به جشن تولد یکی از اقوام دوست صمیمیاش، جونگسوک بره، فکرش رو هم نمیکرد صاحبِ تولد، خودش دیرتر از همه حاضر بشه.
افراد حاضر در جشن برای خودشون مینوشیدن، میرقصیدن و چندنفر از جمله بکهیون، توی اتاق کارائوکهی اختصاصی جونگسوک نشسته بودن و سوجو میخوردن.
بکهیون علاقهای به خوندن نداشت و از نظر خودش، تواناییاش رو هم نداشت پس فقط همونطور که یک گوشه لم داده بود و مینوشید، خوندن بقیه رو نگاه میکرد.
-من دلم کیک میخواد جونگی!
میرا، دوستدختر جونگسوک با حالت گریه گفت و قبل از اینکه جونگسوک تصمیم بگیره کیک پسرخالهاش رو درغیابش ببره، سروکلهاش پیدا شد.تا اون لحظه و روز، یعنی دقیقا بیست و سه جولای، بکهیون فکرش رو هم نمیکرد کسی با شلوار خاکی و دستِ باندپیچی شده، همراه با یک اسکیتبورد شکسته توی جشن تولدش حاضر بشه، درحالی که همزمان از موهای فرفری و پیشونیاش قطرههای عرق سرازیر شده.
اما پارک چانیول از لحظهی ورودش به زندگیاش یک سوپرایز بزرگ بود.-من میرم دست و صورتمو بشورم! همگی خوش اومدین!
پسر نوزده ساله بعد از دیدن اخمِ پررنگِ پسرخالهاش، هول هولکی گفت و با رهاکردن جنازهی اسکیتبوردِ نصفشدهاش، از اتاق بیرون رفت.زمانی که برگشت، موهاش مرتبتر شده بود، صورتش دیگه خاکی نبود و بکهیون میتونست چال گونهاش رو ببینه و شلوارش با یک شلوارک مشکیِ گشاد که تا زانوهاش بود، تعویض شده بود.
کی برای جشن تولدی به اون بزرگی یک شلوارک مشکی با تیشرت گشادِ انیمیشنی میپوشید؟
بله، پارک چانیول!علاقهی جونگسوک به دوستدختر عزیزش بهحدی بود که پسرخالهاش رو مجبور کرد فورا باسنش رو روی مبل بذاره، شمعهای کیک خامهایِ بدون طرحش که تزئینش چندتا توتفرنگی بودن رو فوت کنه و بدون فرصتِ اینکه به آرزوهاش فکر کنه، کیک رو ببره و یک برش گنده رو به میرا تقدیم کنه.
-سوجوی هلو میخوام هیونگ!
پسرک بیچاره، با لبهای آویزان و استرس خطاب به پسرخالهاش گفت و چندبطری سوجو با طعمهای مختلف روبهروش قرار گرفت.بعد از اینکه جونگسوک و میرا تصمیم گرفتن به رقص و پایکوبیِ سالنِ بیرون برسن، دوستهای کارائوکهخوانشون رو هم همراه خودشون بردن و تیوی بزرگ و سیستم کارائوکه برای دو پسرِ باقیمونده توی اتاق، به جا موند.
-من بکهیونم، دوستِ جونگسوک، تولدت مبارک!
چشمهای درشت چانیول روی پسر جوان و زیبایی که تولدش رو خیلی ساده تبریک گفته بود، نشستن و با لبخند معذبی شونههاش رو بالا انداخت و گفت:
YOU ARE READING
No.963
FanfictionGenre: Romance, Slice of life, Drama Couple: Chanbaek Writer: Green #Completed 🛹🛹🛹🛹🛹 پارک چانیول توی سفر تفریحیاش به لندن، نزدیک تعطیلات کریسمس بر اثر یه سانحه گیر میوفته و برگشتن به "خونه" براش غیرممکن میشه. ممکنه این اتفاق، پیشآمدهای بزرگ...