زمان حال، لندن.
صبحانهشون توی سکوت خورده شد. چانیول همین قضیه که بکهیون توی گوشش سیلی نزده بود رو پیشرفت بزرگی میدید پس جلوی پرحرفیهاش رو گرفت و تلاش کرد با وجود اینکه فقط یک پای سالم داشت، توی جمعکردن میز به دوستپسر سابقش که ازنظر خودش دوستپسر آیندهاش هم بود، کمک کنه.
اصلا چرا دوستپسر؟ چرا شوهر نه؟زمانی که دوباره روی مبل ولو شد و مشغول بازی با موبایلش شد، بکهیون کلافه پرسید:
-حوصلهات سر نرفته توی خونه؟
-با این پا چارهی دیگهای ندارم که. وگرنه الان کل خیابونهای اطراف اینجا رو یاد گرفته بودم و با اسکیتبوردم داشتم خوش میگذروندم.
چانیول با لبهای آویزون توضیح داد و بکهیون با چرخوندن چشمهاش بخاطر توضیحات اضافهاش، گفت:
-اگه پات درد نداره و میتونی سوار ماشین بشی، امروز میتونم ببرمت بیرون.موبایل همون لحظه از دست چانیول روی مبل کنارش شوت شد و با هیجان و چشمهای درشتتر شده پرسید:
-جدنی؟ میخوای ببریم دیت؟-دیت دیگه چیه بچه؟ فقط دارم تلاش میکنم میزبان خوبی باشم.
-دوباره بهم گفتی بچه!
لحن چانیول زیاد از اندازه ذوقزده بود و بکهیون توان هندلکردنش رو نداشت پس به حالت فرار از روی صندلی بلند شد تا خودش رو به طبقه بالا برسونه که چانیول گفت:-از چمدونم لباس پرت میکنی پایین؟ میخوام بیام! اصن من خیلیییی حوصلهام سر رفته. باشه؟
بکهیون باشهی سادهای گفت و وقتی به طبقهی بالا رسید، از چمدون چانیول یک شلوار گشاد راحت انتخاب کرد که از گچ پاش رد بشه و با دیدن پلیور مشکیای که توی چمدون بود، لبخند تلخی زد و از پلهها به پایین پرتشون کرد.-کاپشن سفیدهام رو هم شوت میکنی؟
بکهیون میخواست بگه "شوت کردن چیه بچه!" اما جلوی خودش رو گرفت و فقط گفت:
-نه. لطفا آبروی من رو نبر. به باقی لباسهات نمیاد!چانیول که پایین پلهها بود، قلبش از هیجان توی حلقش میزد. دوباره حس میکرد به روزهای قبل برگشته. اینکه بکهیون براش لباس انتخاب میکرد، بهش چیزهایی رو تذکر میداد که به ذهن خودش نمیرسید و همهی توجههای یواشکیاش باعث میشد که بخواد از شدت ذوق سر خودش رو به دیوار بکوبه.
خوشبختانه حاضرشدن بکهیون طول کشید و چانیول به اندازهی کافی وقت داشت تا با لباسهاش کلنجار بره.
صورتش بخاطر خواب زیاد پف کرده بود. پیرسینگ ابروش که تنها پیرسینگ باقی مونده از دوران قدیم بود، کنار چشمِ پف کردهاش خودنمایی میکرد و چانیول حس میکرد انقدر اعتماد به نفسش پایین اومده که میخواد بمیره.
![](https://img.wattpad.com/cover/330151287-288-k947812.jpg)
YOU ARE READING
No.963
FanfictionGenre: Romance, Slice of life, Drama Couple: Chanbaek Writer: Green #Completed 🛹🛹🛹🛹🛹 پارک چانیول توی سفر تفریحیاش به لندن، نزدیک تعطیلات کریسمس بر اثر یه سانحه گیر میوفته و برگشتن به "خونه" براش غیرممکن میشه. ممکنه این اتفاق، پیشآمدهای بزرگ...