save us | عذاب وجدان

212 23 10
                                    

این قسمت = عذاب وجدان

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

همه چیز به خوبیو خوشی میگذرد اما تا به زمانی معین !
بدون آنکه بدانند مهلت زیادی تا به زنده ماندن دارند یا نه ؛ به دام هلاکت می افتند ،
عجلشان را به سر میرسانند و
در نهایت به پیشواز مرگ میروند .

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

در نهایت همه تونستن به اون طرف جنگل تاریکو نهفته شده راه پیدا کنند .
از همین جا میتونستن ترس رو احساس کنن
اما به روی خودشون نمی آوردن
این جنگل بر خلاف انتظار همه بود

بریتنی خنده ای ضایع کردو سکوت بینشون رو شکست

+ قراره تا صبح اینجا وایسیم ؟

این حرف همه رو از فکر بیرون راند و به خودشون آورد

تسا + بهتره اول دنبال یه جای خوب بگردیم که بتونیم بشینیم

کارن با موافقت سر تکون داد

- اینجا همش لجنه

در کنار هم قدم برداشتنشون بود که باعث میشد کمی شجاع بنظر بیان
که به احتمال قریب به یقین کاملا اشتباه بوده
به گذشت چند دقیقه از زمان اکتفا کردن سکوت بینشون برقرار بود
انگار منتظر بهونه ای بودن تا فقط به سمت خونه پرواز کنند .

اما اون بهونه همچنان سراغشون نمی اومد .

بورلی که با چیز خیلی سفتی زیر پاش برخورد کرد ، هینی کشید
همه گرخیدن تو تاریکیه شب به سمت او برگشتن

بورلی چراغ قهوه ی توی دستش رو به پاش تابوند
و با استخوان های نامشخص روبه رو شد

+ این دیگه چیه ؟

با نگرانی اینو لب زد
همه در حال نظاره بودن

جونگکوک - فکر کنم لاشه ی حیوونی چیزی باشه

بورلی نفس عمیق کشید چشم هاش رو بست

هر چی که میخواست میبود اما حالا که جونگکوک این حرف رو زد کمی اروم گرفت
آب دهنش رو قورت داد
در همون بین یه دختری که سکوتیش مطعلق به تسا بود عقب تر از همشون ایستاده بود
کمی استرس داشت و دلش بهم میپیچید
حس خوبی از اینجا بودن نداشت

حس بدش تشدید شد وقتی یک قطره ی کوتاهی رو سرش چکید
اون به این فکر افتاد که واقعا قراره بارون بیاد ؟

با چکیدن یک قطره ی دیگه اخم کرد و دستشو برای بالا بردن و پاک کردن اون قطره ی آب بالا ببره
اون آب نبود ! کمی غلیظ بودو داشت تسا رو به این فکر می انداخت که شاید از شانس گندش دستشوییه یک پرنده ای باشه

قیافش در هم پیچید وقتی یک قطره ی دیگر هم روی سرش فرود آمد

به بچه ها که داشتن برای راه افتادن اقدام میکردن نگاه کرد
بعد به دست خودش نگاهی انداخت که حالا جلوی چشمش بود
اون با دیدن چنین چیزی ابرو هاش از ترسو نگرانی بالا رفت
جرئت نگاه انداختن به بالای سرش رو نداشت .

𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook Where stories live. Discover now