این قسمت : حماقتمون
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
خواب آلود و منگ دستی به چشم هاش میکشه
عین بچه های دو ساله نق میزنه- من هنوز خوابم میاد
بلاخره وارد آکادمی پلنسیوانیا میشن
تسا که جلو تر از جونگکوک قدم بر میداشت برمیگرده و به قیافه ی اخمالوش نگاه می اندازه
کلافه پفی گفت عقب تر رفت تا دستشو بگیره
کشون کشون جونگکوک با خودش به داخل برد+ من دیشب دیرتر از تو خوابیدم و خیلیم خسته ام ولی ببین . اصلا غر نمیزنم
جونگکوک چیزی نگفت
همین که باعث شد دست دختر رو بگیره براش کافی بود تا ساکت شه و کاملا راضی به نظر برسههمراه تسا قدم برداشت تا به اولین ساعت درسیشون برسن
هنوز وارد کلاس بزرگشون نشده بودن که با صدای بقیه ی دوست هاشون متوقف شدنجک خندید و با اشاره به دست های این زوج که بهم چفت شده بود گفت
- میبینم که دیشب بهتون خوشگذشته
تسا میخنده و نگاهشو به کفشش میده
کارن هم همراه دنیل به جمعشون اضافه میشنکارن کنار جونگکوک می ایسته
- راضی به نظر میای
جونگکوک سر تکون میده و با چشم های به خون افتاده ظاهر کارن رو از نظر میگذرونه
کمی متفاوت تر از همیشه بود
ولی چیزی نمیگهباهم وارد کلاسشون میشن و سر جاشون مینشینن
جک دقیقا جایی پشت تسا و جونگکوک نشسته بود
سرشو از بین هردوشون رد میکنه و بهشون خیره میشه
جونگکوک و تسا از برخوردش متعجب میشن و بهش خیره خیره نگاه میکنن- به نظرتون وقتشه استاد تازه واردمونو دست بندازیم ؟
جونگکوک جایی روی گونشو خاروند و یه تای ابروش رو به بالا فرستاد
- استاد تازه وارد ؟
کارن از قسمت سمت چپش میگه
- برای فصل جدید جای اون یارو پیر خرفت اومده ، موندگار نیست و فقط یک ماهی مزاحممونه
دنیل اولین نفری بود با که درخواست جک موافقت خودشو اعلام کرد
- من در صورتی شریک جرمتون میشم که شورشو در نیارید
تسا هم نظریه ی خودش رو به زبون آورد
+ نمیدونم چرا اما حس میکنم قراره به بدیه همون استاد قبلی باشه !
کارن شونه ای بالا می اندازه
- بقیه میگن سنش زیاد نیستو جوونه به خاطر همین همه زود باهاش جور میشن
جونگکوک نگاهشو منحرف کرد سمت در کلاس
انگار هنوز استاد جوونی که ازش حرف میزدن سرو کلش پیدا نشده بود
به علاوه خبری هم از بورلی و بریتنی نبود
با چرخیدنِ اسم اون دو دختر تو مغزش ، تازه اونارو به یاد میاره
YOU ARE READING
𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook
Horrorاین کتاب ، داستان یک پسر و دختری را روایت میکند که همراه با دوستان جوانشان فقط از روی کنجکاوی روحی احظار میکنند و به دام عذابی دردناک می افتند ! ____________________ قسمتی از فیک : - همه را بیرون راند و با عجله از انجا دور شدند اما ، دخترکش ، با سن...