save us | جبران میکنم

223 26 28
                                    

دنیل هنوز سرشو رو بالش نزاشت که به یاد تسا افتاد

- تسا تنهاست ؟

به تخت جونگکوک نگاه میکنه و جای خالیشو میبینه
بعد کل اتاق رو از نظر میگذرونه تا پیداش کنه
جونگکوک رو حین بالا کشیدن زیپ سوییشرتش پیدا کرد

جونگکوک چیزی در در جواب نگاه های عجیب دنیل نمیگه و فقط لباسی که به تن داشت رو مقابل آینه دست میکشه تا گردو خاک فرضی رو از روش پاک کنه

و اجازه میده به جاش جک پیش دستی کنه

- جونگکوک میره پیشش

دنیل سری تکون میده و بلاخره با خیال راحت سرشو رو بالش میزاره

جونگکوک موبایلش رو بر میداره و به سمت پنجره ی اتاق میره

- فردا تو دانشگاه میبینمتون

این اخرین جمله ای بود که جونگکوک گفت و اون سه پسر جوان رو تنها میزاره
بعد از خارج شدن ، پنجره رو چفت میکنه گوشیشو از جیبش بیرون میکشه

کارن هم همون طور که به سقف خیره شده بود ابرویی بالا انداخت و غلتی زد سمت  جک تا به راحتی اونو ببینه

- اولین باره که میبینم جونگکوک تو خوابگاه دخترونه میمونه اونم به خاطر تسا

جک معطل نکرد و با چشم های بسته جوابشو با اطمینان کامل داد 

- جونگکوک برادر دوممونه باید خوب شناخته باشیش ، اون قطعا به تسا وابسته شده و تنها بودن تسا فقط بهونه است

- حق با توعه

حرف هاشون به پایان میرسه و ترجیح میدن دیگه بخوابن

در همون حین جونگکوک رو داریم که کلاه سوییشرتشو رو سرش میزاره

به پیامی که برای تسا فرستاده یه بار دیگه نگاه میکنه بلکه جوابی گرفته باشه

Jk :

امیدوارم تشک و پتو ی گرمو نرمی داشته باشی چون حاظر نیستم فردا با کمر درد از خواب بیدار شم

هنوز جوابی نگرفت اما کم کم قدم برمیداره سمت اتاق تسا
باید اونو سوپرایز میکرد
پس با تک خند کوچیکی ، زیر لب با زبون مادریش میگه

- منتظر جبرانت باش تسا شی چون من آدم بد قولی نیستم

همین طور مسیر رو پیاده روی میکنه تا این چند دقیقه رو بگذرونه

و با صدای اعلان از طرف گوشیش دوباره بهش نگاه می اندازه

Tesa :

شوخیت گرفته این وقت شب ؟ چرا نمیخوابی ؟


چند قدمی با پنجره ی دختر جوان فاصله داشت
نگاهی به داخل پنجره می اندازه
دخترک کاملا در دید راسش قرار داشت اما بعید میدونست که تسا اون رو ببینه

𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook Where stories live. Discover now