save us | آوای هراس‌انگیز

165 20 6
                                    

این قسمت = آوای حراس‌انگیز

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

از اون روز بود که اعضا با تسا به خوبیه خوب برخورد نمیکردن و حس تنشی بینشون ایجاد شده بود
این باعث میشد هم تسا و هم دوست هاش ناراحت باشن
سرد بود بینشون و تسا سعی میکرد فقط همه چیو برگردونه به حالت اولش و از این وضع راضی نبود

* از دید بورلی *

با اینکه باورش سخت بود که اینطور بحث کردیم اما حالا باید باور میکردیم ک به ندرت پیش میاد که بینمون صحبتی شکل بگیره
از سرو صدای اون روزِ تسا ، یکی دو روزی میگذره و هممون از اینکه تسا ازمون جدا شده ناراحتیم ‌.
اره درسته تسا امروز میز ناهار خوریشو رسما جدا کرد و یه میز دیگه رو صاحب شد اونم تنهاعه تنها .

همین طور تو افکار خودم گشت میزدم اما دلیلی وجود نداشت که منو به خودم بیاره و رشته افکارمو پاره کنه این خودم بودم که دیگه به ذهنم پرو بال ندادم
به هر حال امروز روز طولانیو خسته کننده بود پس باید میرفتم و یه دوش آب گرم میگرفتم .
نزدیکای غروب بود و بریتنی خیلی وقت بود رفته کافه
اون بهم گفت میره کافه تا درس بخونه و برای کنفرانسش آماده بشه .
از طرفی نمیدونم تسا کجاست چون رسما بعد از آخرین کلاسمون دیگه ندیدمش .
اما من منتظرشون نمیمونم و تصمیم میگیرم لباسامو در بیارم تا برم حموم .
حولمو گذاشتم تو رختکن و وارد حموم شدم
فضای کوچیکی داشت و باعث میشد خیلی زود بخار جمع بشه .
شیر آبو باز کردم و دمای آب رو ولرم کردم
میتونستم برم تو وان ولی قرار نبود زیاد طولش بدم و چون تنهاعم ، میترسم که زیاد تو حموم بمونم
زیر شیر آب وایستادم تا موهام و بدنمو خیس کنم
از برخورد آب با پوست تنم مور مورم شد و حس خوبی گرفتم چشم هامو بستمو لبخند کوتاهیی رو لبم نشست .
عادت داشتم که همیشه قبل از اینکه شستن موهام و بدنم رو انجام بدم چند دیقه ای رو زیر شیر آب بمونم
این حس خوبی بهم میداد .

بلاخره چشم هامو باز کردم و یه شامپو برداشتم درشو که باز کردم بوی خوبی به مشامم خورد
کمی از اون رو ریختم رو دستم و باهاش موهامو ماساژ دادم
انقدری ماساژ دادم که به اندازه ی کافی کف کرد
برای شستو شوی سرم دوباره رفتم زیر شیر آب و حالا یه بار دیگه موهامو ماساژ دادم تا کف از بین بره .
همین کار رو سلسه مراتب یک بار دیگه عم انجام دادم .

موهای بلندی نداشتم پس شستشون آسون بود ولی از وارد شدنم به حموم تقریبا ده دقیقه ای گذشته بود و فقط باید کار لیف کشیدن بدنمو تموم میکردم

این بین که تو سکوت خودم و این خوابگاه غرق شدم تصمیم گرفتم یه چیزی بخونم
پس داشتم با خودم اهنگی که مورد علاقم بود رو زمزمه میکردم

همه چی عادی بودو من داشتم حس خوبی میگرفتم
حموم میکردمو سبک میشدم اما تا موقعه ای که متوجه ی این شدم که دمای آب سردو گرم میشد ؛ این غیر طبیعی بود
چون من هزاران بار اینجا دوش گرفتم و ثابقه نداشت که دمای آب پشت سر هم سرد و یا داغ بشه

برای اینکه خودمو نترسونم ترجیح دادم بهش فکر نکنم و زودتر از حموم برم بیرون
اما حالا احساسی غریبه ناجوری هم به سراغم اومده بودو من هیچ جوره نمیتونستم توجهی بهش نداشته باشم ‌.

خیلی زود این احساسم تبدیل شد به دلهره
از اینکه تنها بودم بیشتر میترسیدم .
آب دهنمو قورت دادم و نگاه کلی به رو به روم انداختم
نمیتونستم رو حسای منفی ای که بهم تقلین میشد کنترلی داشته باشم
حسایی بودن مثل نگرانی و ترس و انزجار .

تمام تنم یخ بست وقتی صدایی عجیب از سمت رختکن شنیدم
صدایی عین کشیده شدن ناخن روی دیوار !
صدا به اندازه ی کافی بلند بودو میشد به وضوح شنید طوری که انگار دقیقا کنار گوشم در حال انجام شدن بود ؛ هیچی به ذهنم نمیرسید از اینکه یه توهم بود یا واقعیت !
سر جام ایستاده بودم و ذره ای تکون نمیخوردم
با شنیدن صدایی که داشت آهنگ مورد علاقمو بلند میخوند ترسم تشدید شد
زیبایی صداش رخنه ای به دلم انداخت

لرزش کوچیکی کردم تو اون لحظه حتی جرئت نداشتم که بخوام گوش هامو نگه دارم

میدونستم که این اتفاق نمیتونه کار یکی دوستام باشه
از اونطرف شیشه های طرح دار ، صورتش پوشونده شده بود از موهای بلند و لباس سفید ساتن به تن داشت
اون ... اون داشت حین اهنگ خوندن برام دست تکون میداد !
بدنم گر گرفت ولی انگشت های دستم یخ بست ؛ انقدری ترسیده بودم که برای جیغ زدن اقدام کردم

* از دید تسا*

همین طور که داشتم دنبال کلید اتاقمون از تو کیفم میگشتم ، به در خوابگاه هم نزدیک میشدم
اخمی بین ابرو هام پیچید وقتی نتونستم پیداش کنم برای همین تو ذهنم به خودم گفتم

+ مطمئنم که اخرین بار گذاشتم تو کیفم پس الان کجاس ؟

وقتی دسته کلیدمو پیدا کردم ، که دیگه تقریبا به در اتاقمون نزدیک بودم
اما همون لحظه صدای جیغ خیلییی بلندی از سمت اتاقمون منو تا مرز سکته زدن برد

خیلی نگران شدمو قدم هامو بلندتر برداشتم و به سرعت درو باز کردم
خونه خالی بود اما وایب عجیبی بهم میداد
پس بلند گفتم

+ هی کی خونست ؟

زیاد طول نکشید که بورلی از توی حموم با قیافه ای رنگ پریده و بدنی لرزون زد بیرون
با نگرانی گفتم

+ تو بودی جیغ زدی ؟

سری تکون داد و حولرو محکم دور خودش پیچید
بغضی ته گلوش بودو نمیتونست به خوبی حرف بزنه معلوم بود که حول کرده

+ بورلی چی شده ؟؟

+ او... اونن

زبونش بند اومده بود و نمیتونست حرف بزنه پس کلا بیخیال شدم که چیزی بفهمم و به جاش گذاشتم یکم بشینه و نفس بگیره
و تازه یادم اومد که بورلی همون دختری بود که غیر مستقیم ترجیح داد طرف جک رو بگیره

نفسی عمیقی که هیچ فرقی یا آه غمگین نداشت کشیدم .
رفتم تا لباسامو عوض کنم .
انگار که نمیخواست در مورد اتفاقی که افتاده بود باهام صحبت کنه پس دیگه منم چیزی نپرسیدم ولی باز ته دلم نگرانش بودم
اصا هم دلم نمیخواست ماجراش رو به اون شب ربط بدم .

ادامه دارد ...

.......................................................

𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook Where stories live. Discover now