▪︎Face1▪︎

264 34 2
                                    


فرودگاه سئول ساعت 02:04 دقیقه بامداد

چمدونش رو تحویل گرفت و گوشیش رو که خاموش کرده بود دوباره روشن کرد. طبق انتظارش نه کسی پیام داده بود و نه تماسی بود که از دستش داده باشه. نزدیک به پنج سال میشد که سئول رو برای کار و تحصیل به مقصد نيويورک ترک کرده بود و حالا بعد از یه موفقیت بزرگ کاری و تحصیلات دانشگاهی عالی برگشته بود تا به کشور خودش خدمت کنه و البته نا گفته نمونه که دلش برای خواهر و مادرش هم خیلی تنگ شده بود.
از فرودگاه خارج شد و کنار خیابون ایستاد نگاهی به اطراف انداخت تا شاید چشمش به تاکسی بخوره اما انگار تمام تاکسی های هواپیمایی از روی زمین ناپدید شده بودن.
"آه جئون آه ، کی فکرشو میکرد وقتی بعد از پنج سال به کشورت برمیگردی مجبور باشی تمام راه رو تا بوسان پیاده بری؟" با حودش گفت و میتونست قسم بخوره که لحنش به اندازه ای عاجزانه بود که اگه کسی میشنید قبول میکرد تا خود خونه کولش کنه و چیزی به عنوان کرایه ازش نگیره.
_"جئون‌شی..."
با صدایی که از پشت سرش شنید فریاد خفه ای کشید و مثل جن زده ها درحالی که دستش رو روی قلبش گذاشته بود به عقب چرخید و همزمان صدای جیغ دختر رو هم در اورد.
حالا هردو ترسیده به هم نگاه میکردن و نفس های شمرده و عمیقی میکشیدن.
بعد از چند دقیقه تنفس بالاخره دختر برای ادامه ی مکالمه ای که شروع کرده بود پیش قدم شد:
_"معذرت میخوام ترسوندمتون ، ناخواسته شنیدم که میخواین پیاده برگردین بوسان ، میخواستم بگم که منم قصد رفتن به بوسان رو دارم اگر بخواین میتونین همراه من بیاین." دختر گفت و لبخند ملیحی زد.
جانگ کوک میتونست قسم بخوره که حاضره این دختر رو بخاطر این کارش به عنوان یه فرشته بپرسته اما حالا کار های مهم تری نسبت به ایمان اوردن به یک شخص و پرستیدنش داشت.
دست به موهای لخت مشکیش کشید و لبخند دندون نمایی زد:
"خیلی ممنونم."
گفت و کمی به نشونه احترام به دختر خم شد و این امر متقابل بود.
_"ماشینم همینجا پارک شده لطفا همراهم بیاین ببخشید جلو تر حرکت میکنم." دسته ی چمدون چرخ دارش رو گرفت و درحالی که به سمت ماشینش میرفت چمدون رو پشت خودش میکشید.

جانگ کوک هم حالا با برداشتن ساک و چمدونش به دنبال دختر حرکت میکرد. طولی نکشید که به MVM آبی رنگی رسیدن و همین که دختر کنارش ایستاد کافی بود تا بفهمه بالاخره قراره سوار ماشین بشه.
چمدون هارو روی صندلی های عقب جا دادن و بعد هردو به ترتیب روی صندلی راننده و شاگرد نشستن ، کمربند های ایمنی رو بستن و ماشین درحالی که دختر پشت رول نشسته بود به سمت بوسان حرکت کرد.
_"اشکالی نداره اگه ضبط رو روشن کنم؟" دختر پرسید و بدون برداشتن نگاهش از جاده منتظر جواب موند.

"اوه حتما ، راحت باشید به هرحال ماشین خودتونه." کمی خجالت زده و با چهره ای خندون گفت و ضبط روشن شد.

Tell me, will I find myself again?
بهم بگو ، من میتونم دوباره خودم رو پیدا کنم؟
When I go too far?
وقتی که انقدر دور شدم؟
Yeah, I know
اره ، میدونم
You know, I know (Ooh)
میدونی ، میدونم
I'd rather be
من ترجیح میدم که
Lost in the lights, lost in the lights
تو چراق ها گم بشم ، تو چراق ها گم بشم
I'm outta my mind
ذهنم از کنترلم خارج شده
Can you help me numb the pain?
میتونی بهم کمک کنی که دردی رو احساس نکنم؟
Each night, you spin me up high
هرشب ، تو باعث میشی من اون بالا بالا ها بچرخم
Emotions on ice
احساساتی روی یخ
Let me have a taste
اجازه بده منم حسش کنم

𝗙𝗮𝗰𝗲Where stories live. Discover now