🐚اسم: بَسورِکسیا
🐚ژانر: تخیلی/عاشقانه/رازالود/اسمات🔞
🐚کاپل اول: کوکوی
🐚کاپل دوم: یونمین
🐚نویسنده: mj_storiress
معنی کلمه ی Basorexia:
یعنی میل شدید به بوسیدن و داشتن یه نفر که نمیشه داشتش
خلاصه:
تهیونگ، پریِ سفید و سربههوایی که عاشق کشفک...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
*فلش بک*
پری درحالی که توی لباس بلند و حریرش اینطرف و اونطرف میدوید، با شادی دسته گل سفیدش رو بویید و لبخند عمیقی زد.
از وقتی بال زنان از خونه ی کلبه ایش بیرون اومده بود تمام گل های زیبای اطرافش که عاشقشون میشد رو میچید و کنار هم میگذاشت و الان تونسته بود یک دسته گل بزرگ و سفید رنگ داشته باشه. - جونگکوکی...
با لبخند عمیقی جن رو صدا زد و وقتی از بین تاریکی جنگل ممنوعه چشم های کشیده و سرخش رو شناخت چند قدم جلوتر رفت. - این رو برای تو درست کردم.
موهای سفید رنگش رو با یک حرکت از جلوی چشم هاش کنار زد و دسته گل سفید رنگ رو جلوی جنی گرفت که با تعجب به گل ها نگاه میکنه. - اینا؟؟؟
- اره اینا گل ان... همونایی که دیروز درباره اشون بهت گفتم.
جونگکوک با دست های لرزون و ناخون های بلند و زمختش با استرس دسته گل رو از دست های ظریف و خوش فرم پری گرفت. - میتونی بوشون کنی.
تهیونگ با ذوق گفت و دید جونگکوک گل هارو به بینیش چسبوند و عمیق بو کشید. چشم هاش با حس کردن بوی ملایم و خوشایند گل ها برق زد: - چقدر خوشبوعن! یعنی توام همین بو رو میدی؟
با لبخند تلخی پرسید و تهیونگ در جواب سرش رو تکون داد. - این گل اقاقیاس... این گل رزه و این یکی گل مگدونیا... عاشق همشونم.
پری با حوصله توضیح داد و تک تک به گل ها اشاره کرد. - رنگ سفید رو خیلی دوست داری؟
جونگکوک با کنجکاوی پرسید و دست به سینه شدن پری کیوت و کوچولوش رو دید. تهیونگ با ناراحتی لب هاش رو اویزون کرد: - اتفاقا اصلا این رنگ رو دوست ندارم.
جونگکوک ابروهاش بالا پرید: - پس چی دوست داری؟
تهیونگ با ذوق چشم های روشن و ابیش رو بیشتر از قبل درشت کرد و دست هاش رو بهم کوبید: - زرد...
جونگکوک به خنده افتاد و سوال تهیونگ شوکه اش کرد: - تو چی؟
- من؟
- اوهوم... تو چه رنگی دوست داری؟
این باعث شد جن توی فکر فرو بره هر دو مثل همیشه روی خط مرز درحال قدم زدن بودن. دست جونگکوک دسته گل بزرگ و سفید رنگ رو نگه داشته و تهیونگ انگشت هاش رو توی هم قفل کرده و پشت کمرش نگهشون داشته بود.