🤍🌸PART 5🌸🤍

503 141 10
                                    

*فلش بک*

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*فلش بک*

پری درحالی که توی لباس بلند و حریرش اینطرف و اونطرف میدوید، با شادی دسته گل سفیدش رو بویید و لبخند عمیقی زد.

از وقتی بال زنان از خونه ی کلبه ایش بیرون اومده بود تمام گل های زیبای اطرافش که عاشقشون میشد رو میچید و کنار هم میگذاشت و الان تونسته بود یک دسته گل بزرگ و سفید رنگ داشته باشه.
- جونگکوکی...

با لبخند عمیقی جن رو صدا زد و وقتی از بین تاریکی جنگل ممنوعه چشم های کشیده و سرخش رو شناخت چند قدم جلوتر رفت.
- این رو برای تو درست کردم.

موهای سفید رنگش رو با یک حرکت از جلوی چشم هاش کنار زد و دسته گل سفید رنگ رو جلوی جنی گرفت که با تعجب به گل ها نگاه میکنه.
- اینا؟؟؟

- اره اینا گل ان... همونایی که دیروز درباره اشون بهت گفتم.

جونگکوک با دست های لرزون و ناخون های بلند و زمختش با استرس دسته گل رو از دست های ظریف و خوش فرم پری گرفت.
- میتونی بوشون کنی.

تهیونگ با ذوق گفت و دید جونگکوک گل هارو به بینیش چسبوند و عمیق بو کشید. چشم هاش با حس کردن بوی ملایم و خوشایند گل ها برق زد:
- چقدر خوشبوعن! یعنی توام همین بو رو میدی؟

با لبخند تلخی پرسید و تهیونگ در جواب سرش رو تکون داد.
- این گل اقاقیاس... این گل رزه و این یکی گل مگدونیا... عاشق همشونم.

پری با حوصله توضیح داد و تک تک به گل ها اشاره کرد.
- رنگ سفید رو خیلی دوست داری؟

جونگکوک با کنجکاوی پرسید و دست به سینه شدن پری کیوت و کوچولوش رو دید. تهیونگ با ناراحتی لب هاش رو اویزون کرد:
- اتفاقا اصلا این رنگ رو دوست ندارم.

جونگکوک ابروهاش بالا پرید:
- پس چی دوست داری؟

تهیونگ با ذوق چشم های روشن و ابیش رو بیشتر از قبل درشت کرد و دست هاش رو بهم کوبید:
- زرد...

جونگکوک به خنده افتاد و سوال تهیونگ شوکه اش کرد:
- تو چی؟

- من؟

- اوهوم... تو چه رنگی دوست داری؟

این باعث شد جن توی فکر فرو بره هر دو مثل همیشه روی خط مرز درحال قدم زدن بودن. دست جونگکوک دسته گل بزرگ و سفید رنگ رو نگه داشته و تهیونگ انگشت هاش رو توی هم قفل کرده و پشت کمرش نگهشون داشته بود.

BASOREXIA🧚‍♂️ | KVWhere stories live. Discover now