🤍🌸LAST PART🌸🤍

600 138 30
                                    

بنشی پوزخند زد و تهیونگ تلاش کرد صدایی از سر اعتراض، دربیاره اما ناموفق بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بنشی پوزخند زد و تهیونگ تلاش کرد صدایی از سر اعتراض، دربیاره اما ناموفق بود.

میدونست داره تمام جادوش از بدنش بیرون کشیده میشه و همه ی اینا اثرات این قفس نفرین شده و ترسناک بود. با اینکه قفس زیبا و درخشانی بود اما مثل یک تله افراد رو درون خودش میکشید و وجود رو حل میکرد.

اما همه میدونستن بیرون کشیدن شیره ی یک جن شبیه یک پری نیست.
- تو دیوونه ای.

بنشی فریاد زد اما مرد انسان نمایی که پاهایی شبیه به بز داشت کمی جلوتر اومد:
- این چیزیه که واقعا میخوایی؟

جونگکوک اب دهنش رو فرو داد و تلاش کرد اشک های خودش رو کنترل کنه. به بدن بیجون پری کوچولوش داخل اون قفس نگاه کرد و سر تکون داد:
- بله! همین.

بنشی سمت سیتور چرخید:
- داری چیکار میکنی؟ این خلاف قانونه!

- اونا عاشق همن... هر دوشون باید کشته بشن تا این خبر به هیچ جا نرسه اما وقتی یکیشون داوطلب شده میتونیم انجامش بدیم.

بنشی دندون هاش رو روی هم فشار داد:
- اگر شیره ی زندگی پری رو ازش بیرون بکشیم بعد از ضعف شدید میمیره اما جن ها فقط تبدیل به انسان میشن بدون هیچ جادویی.

سیتور نیشخند زد:
- بعدش میتونیم به همون دنیایی که رفته بوده تبعیدش کنیم.

- همون ساحل مسخره؟

بنشی با تردید پرسید و سیتور شونه هاش رو بالا انداخت:
- اصلا مهم نیست به کجا مهم اینه که جای یه انسان داخل این سرزمین نیست چون یه فانی عه و به زودی هم میمیره.

بنشی هنوزم راضی نشده بود اما قانع کردن سیتور های باهوش کار هیچکس نبود، بقیه ی اعضا هم موافقت خودشون رو اعلام کردن و همون لحظه بود که قفس نقره ای رنگ با یک جرقه ی درخشان محو شد.

- چه کسی انجامش میده؟

بنشی با صدای بلندی پرسید و سنتور قوی هیکل و قد بلندی با شمشیر تیزی توی دستش داوطلب شد. تهیونگ هنوزم روی زمین ولو شده بود تا زمانی که تمام شیره ی زندگی بیرون کشیده شده توی بدنش، برگرده.

- جونگ... کوکی...

از بین پلک های نیمه بازش تنها به جونگکوکی نگاه میکرد که اماده برای هر چیزی روی زمین زانو زده و سرش پایین بود.

BASOREXIA🧚‍♂️ | KVWhere stories live. Discover now