🤍🌸PART 9🌸🤍

421 121 34
                                    

تهیونگ گونه اش رو به سینه ی برهنه ی جونگکوک فشار داد و ناخواگاه به جایی که بود لبخند زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تهیونگ گونه اش رو به سینه ی برهنه ی جونگکوک فشار داد و
ناخواگاه به جایی که بود لبخند زد.

در اغوش عشقش.

هیچوقت فکر نمیکرد حتی بتونه به راحتی جونگکوک رو لمس کنه و در اغوش بگیرتش، اما الان بعد از یک عشقبازی خیلی طولانی و بی نقص توی بغلش دراز کشیده و روی قفسه سینه اش طرح های خیالی میکشید.

در حالی که جونگکوک در حال چرت زدن بود.

سرش رو بالا برد و به چهره ی غرق در خواب جونگکوک نگاه کرد و لبخند عمیق تر شد. به ارومی تار موهای مشکی رنگ پسر رو لمس کرد و مردمک چشم هاش رو روی تک تک اعضای صورتش چرخوند.

جونگکوک برای یک موجود ممنوعه و تاریک بودن، زیادی زیبا بود.
اون چشم های درشت و قرمز رنگش که الان بسته بود، مژه های بلندش که توی تاریکی شب پر ستاره، روی گونه هاش سایه انداخته، بینی گوشتی و لب های کوچیک اما براقش.

جونگکوک پلک هاش لرزید و تکون به سر و گردنش داد. تهیونگ همون لحظه دوباره سرش رو روی سینه ی پسر گذاشت و پلک هاش رو بست.

جونگکوک نفس عمیقی کشید و دستش رو روی پیشونیش کشید تا خواب از سرش بپره و اولین چیزی که دید اسمون شب و ستاره های توی اسمون بود و دومین چیز موهای سفید رنگی که روی گردن و قفسه ی سینش پخش شده بودن.

هنوزم نمیتونست اتفاقی که افتاد رو هضم کنه اما این ارزویی بود که داشت و براورده شده بود.

دیگه چی از زندگی میخواست؟

کنار ساحل همراه عشقش دراز کشیدن یکی از زیباترین خاطرات زندگیش میشد. یا شاید بهتر بود بگه تنها خاطره ی زیبای زندگیش.

-چرا خودتو زدی به خواب؟

به ارومی دستش رو روی شونه ی برهنه ی تهیونگ کشید و زمزمه کنان از پسر پرسید.

تهیونگ کمی خودش رو جمع کرد و بدون نگاه کردن به جونگکوک جواب داد:
-نمیخوام بیدار بشم....

جونگکوک به بانمکی پسر مو سفید خندید:
-اما تو همین الانشم بیداری.

تهیونگ تند تند سرش رو تکون داد و پلک هاش رو محکمتر روی هم فشار داد، انگار با اینکار میخواست نشون بده هنوز خوابه:
-نه... نه... من خوابم...

BASOREXIA🧚‍♂️ | KVWhere stories live. Discover now