🐚اسم: بَسورِکسیا
🐚ژانر: تخیلی/عاشقانه/رازالود/اسمات🔞
🐚کاپل اول: کوکوی
🐚کاپل دوم: یونمین
🐚نویسنده: mj_storiress
معنی کلمه ی Basorexia:
یعنی میل شدید به بوسیدن و داشتن یه نفر که نمیشه داشتش
خلاصه:
تهیونگ، پریِ سفید و سربههوایی که عاشق کشفک...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
تهیونگ گونه اش رو به سینه ی برهنه ی جونگکوک فشار داد و ناخواگاه به جایی که بود لبخند زد.
در اغوش عشقش.
هیچوقت فکر نمیکرد حتی بتونه به راحتی جونگکوک رو لمس کنه و در اغوش بگیرتش، اما الان بعد از یک عشقبازی خیلی طولانی و بی نقص توی بغلش دراز کشیده و روی قفسه سینه اش طرح های خیالی میکشید.
در حالی که جونگکوک در حال چرت زدن بود.
سرش رو بالا برد و به چهره ی غرق در خواب جونگکوک نگاه کرد و لبخند عمیق تر شد. به ارومی تار موهای مشکی رنگ پسر رو لمس کرد و مردمک چشم هاش رو روی تک تک اعضای صورتش چرخوند.
جونگکوک برای یک موجود ممنوعه و تاریک بودن، زیادی زیبا بود. اون چشم های درشت و قرمز رنگش که الان بسته بود، مژه های بلندش که توی تاریکی شب پر ستاره، روی گونه هاش سایه انداخته، بینی گوشتی و لب های کوچیک اما براقش.
جونگکوک پلک هاش لرزید و تکون به سر و گردنش داد. تهیونگ همون لحظه دوباره سرش رو روی سینه ی پسر گذاشت و پلک هاش رو بست.
جونگکوک نفس عمیقی کشید و دستش رو روی پیشونیش کشید تا خواب از سرش بپره و اولین چیزی که دید اسمون شب و ستاره های توی اسمون بود و دومین چیز موهای سفید رنگی که روی گردن و قفسه ی سینش پخش شده بودن.
هنوزم نمیتونست اتفاقی که افتاد رو هضم کنه اما این ارزویی بود که داشت و براورده شده بود.
دیگه چی از زندگی میخواست؟
کنار ساحل همراه عشقش دراز کشیدن یکی از زیباترین خاطرات زندگیش میشد. یا شاید بهتر بود بگه تنها خاطره ی زیبای زندگیش.
-چرا خودتو زدی به خواب؟
به ارومی دستش رو روی شونه ی برهنه ی تهیونگ کشید و زمزمه کنان از پسر پرسید.
تهیونگ کمی خودش رو جمع کرد و بدون نگاه کردن به جونگکوک جواب داد: -نمیخوام بیدار بشم....
جونگکوک به بانمکی پسر مو سفید خندید: -اما تو همین الانشم بیداری.
تهیونگ تند تند سرش رو تکون داد و پلک هاش رو محکمتر روی هم فشار داد، انگار با اینکار میخواست نشون بده هنوز خوابه: -نه... نه... من خوابم...