تهیونگ خیلی سریع با استرس عقب رفت و دستش رو روی لب هاش گذاشت. حس های متفاوت و عجیبی همزمان سراغ هر دوی اونا اومد و همه چیز از دستشون خارج شد وقتی دوباره به چشم های همدیگه خیره شدن و بدون ثانیه ای مکث لب های همدیگرو بوسیدن.
اینبار خیلی با اشتیاق تر و سریع تر بود.
از اون بوسه ی کوتاه و معصومانه ی قبلی خبری نبود. تهیونگ دست هاش رو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و جوری بهش چسبید تا پسر مو مشکی رو دیوونه کنه.
و همینطور هم شد.
بعد از اینهمه سال عشق افلاطونی بالاخره از قفس ازاد شده بودن و میتونستن ازاده و بدون هیچ استرسی همدیگرو لمس کنن و عشقشون رو ابراز کنن و این قرار نبود خیلی اسون پیش بره.
وقتی جونگکوک به کمر و پهلو های تهیونگ چنگ انداخت ناله ای از بین لب هاش بیرون اومد و دهنش رو بین نفس نفس زدن هاش باز کرد.این به جونگکوک اجازه داد زبون سردش رو وارد دهن داغ تهیونگ بکنه و ناله ی بعدی رو از بین لب هاش بیرون بکشه.
تهیونگ به پشت موهای پسر چنگ انداخت و یکی از پاهاش رو با بی قراری بالا اورد چون نمیدونست چجوری حسش رو منتقل کنه و این کوتاه بودن قدش شدیدا داشت اذیتش میکرد.
جونگکوک دستش رو به زیر باسن و رون های پسر مو سفید رسوند و با یک حرکت بلندش کرد و تهیونگ خیلی فوری با حلقه کردن پاهاش دور کمر جونگکوک خودش رو بالا تر کشید.
پیشونی هاشون رو بهم چسبوندن و از اون زاویه ی نزدیک بهم خیره شدن:- تهیونگ...
- هوم؟
جونگکوک زبونش رو روی لب های خیس از بزاق تهیونگ کشید و از طعم فوق العاده ی لب های پسر که روی لب های خودش باقی مونده بود چشم هاش رو بست.
- بوسیدنت خیلی زیباتر، رویایی تر و خوش مزه تر از تصوراتم بود.تهیونگ با گونه های سرخ شده پیشونیش رو به ارومی روی پیشونی جونگکوک زد و لب هاش رو به گونه ی سرد پسر مقابلش مالید:
- مگه درباره اش فکر کرده بودی؟- هر شب قبل خواب... هر روز صبح بعد از بیدار شدن و هر ثانیه که میدیدمت و نمیتونستم توی بغلم داشته باشمت.
YOU ARE READING
BASOREXIA🧚♂️ | KV
Fanfiction🐚اسم: بَسورِکسیا 🐚ژانر: تخیلی/عاشقانه/رازالود/اسمات🔞 🐚کاپل اول: کوکوی 🐚کاپل دوم: یونمین 🐚نویسنده: mj_storiress معنی کلمه ی Basorexia: یعنی میل شدید به بوسیدن و داشتن یه نفر که نمیشه داشتش خلاصه: تهیونگ، پریِ سفید و سربههوایی که عاشق کشفک...