🐚اسم: بَسورِکسیا
🐚ژانر: تخیلی/عاشقانه/رازالود/اسمات🔞
🐚کاپل اول: کوکوی
🐚کاپل دوم: یونمین
🐚نویسنده: mj_storiress
معنی کلمه ی Basorexia:
یعنی میل شدید به بوسیدن و داشتن یه نفر که نمیشه داشتش
خلاصه:
تهیونگ، پریِ سفید و سربههوایی که عاشق کشفک...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جونگکوک با فشار محکمی بعد از گرفتن ایینه ی عجیب غریب از دست تهیونگ تونست پسر مو سفید رو هم از اون گودال عمیق بیرون بکشه.
الان هر دو وسط سرزمین ایینه ها نشسته بودن و به ایینه ی ساده ای که غیر از خودشون و محیط اطراف هیچ چیز دیگه ای رو نشون نمیداد نگاه میکردن.
جونگکوک خیلی محتاط چند ضربه به صفحه ی ایینه زد و گفت: - مطمئنی این ایینه ی زرینه؟
- پس چرا باید خاکش میکردن؟ نسبت به بقیه ی ایینه ها مکان عجیب تری نداره؟
تهیونگ با کنجکاوی پرسید و جونگکوک رو به فکر وا داشت اما اینبار سوال دیگه ای توی ذهن جن باهوش بوجود میومد: - اگر این گودال درست پشت صخره های بلند بوده چرا تا امروز هیچکس نتونسته ایینه ی زرین رو پیدا کنه؟
همون لحظه بود که نور خیلی روشن و سفیدی درست پایین اینه درخشید و توجه هردوی اونارو جلب کرد.
وقتی نور محو شد و از بین رفت تنها چیزی که داخل ایینه تغییر کرده بود نوشته ی ریز و خوش خط پایین صفحه اش بود که با رنگ طلایی جمله ای نوشته بود.
تهیونگ چند بار پلک زد و پرسید: - این دیگه به چه زبونیه؟
- به زبون سیتور هاس...
جونگکوک زمزمه کنان گفت و جمله رو ترجمه کرد: - من زمانی ظاهر میشوم که تنفر و عشق را همزمان احساس کنم.
جونگکوک بعد از خوندن جمله اش سمت تهیونگ چرخید و گفت: - پس ایینه برای ما ظاهر شده... همیشه اینجا نبوده.
تهیونگ سر تکون داد و با شادی لبخند عمیقی زد: - اما ما برنگشتیم... الان باید چیکار کنیم؟
ایینه دوباره درخشید و جمله ی بعدی رو جونگکوک خوند: - قبل از پاک کردن تاریک ترین خاطره ی شما، میتوانم یکی از ارزوهایتان را براورده کنم.
چشم های تهیونگ با شنیدن این جمله درخشید و دستش رو جوری دور بازوی جونگکوک حلقه کرد و ازش اویزون شد انگار اون پری ای نبود که همین چند ساعت پیش باهاش دعوا میکرد.