جین راهشو به سمت اتاق جیمین کج کرد چون باید اون پسر تنبلو از خواب بیدار میکرد.در اتاقو باز کرد و همونطور که خمیازه میکشید سرشو بلند کرد.با دیدن صحنه روبه روش با دهن باز و چشمای گرد شده بهشون خیره شد.
_اینجا چه خبره؟!
جیمین پتو رو محکم تر دور خودش و جونگکوک پیچوند و چشم غره ای به جین رفت
+به چی خیره شدی!_چرا به این چسبیدی؟؟؟
جیمین طلبکار ابرویی بالا انداخت
+چیه؟... تو دهات شما شوهرا به هم نمیچسبن؟؟؟جین به تقلید از جیمین ابرویی بالا انداخت و اونم طلبکار گفت
_نخیر.... تو دهات ما زن و شوهرا به هم میچسبن!!+بیا کمک کن ببریمش حموم تا خودم شوهرت ندادم بفهمی دنیا دست کیه
شکلکی دراورد و به سمت جیمین رفت تا کمکش کنه.همزمان با باز کردن پتو شکه داد زد
_چرا لختیییییین؟؟؟!!جیمین هم که از صدای بلند جین ترسیده بود داد زد
+زهرمااااار.....چرا داد میزنی بچم افتاد!جین متعجب تر از قبل بلندتر داد زد
_بچه هم ساختییییین؟؟!!نفس عمیقی کشید تا خودشو آروم کنه.چطور میتونست انقدر خنگ باشه؟
+چرا انقدر خنگ بازی درمیاری جین؟ تنها راهی که واسه گرم کردنش پیدا کردم همین بودجین سری به نشونه تاکید تکون داد و جونگکوک و بلند کرد. وقتی تو اون وضعیت عجیب اونا رو دیده بود نمیتونست به هیچ چیزی جز اونی که تو ذهنش بود فکر کنه.
با دیدن بدن عضله ای جونگکوک سوتی کشید
_جوووون چه بدنیم داره لامصب....جیمین چجوری زیر این طاقت میاری؟با حرص پس گردنی محکمی به جین زد
_محض رضای خدا خفه شو جین خفه شوووووخنده بلندی کرد، جونگکوک و به سمت در چوبی که گوشه اتاق بود برد و داخل شد.
جیمین پوکر بهش خیره شد. یعنی تو اتاقش حموم داشت و اون مجبور شد همچین کاری بکنه؟فحشی زیر لب به خودش داد و بعد از اینکه لباساشو پوشید پشت سر جین وارد حموم شد.نگاه کنجکاوی به اطراف انداخت و با دیدن تنها حوضی که اونجا بود پرسید
+همییین؟؟... پس دوشش کو؟؟_دوشش؟ دوشش چیه؟؟
+هیچی ولش کن
واقعا چرا انتظار داشت اینجا دوش داشته باشه؟ نگاه دوباره ای به حوض انداخت. طبق اون چیزی که تو فیلما دیده بود وقتی یکی تو این حوضا حموم میکرد کلی خدمتکار دخترم دورش بودن.نیشخندی زد و تصمیم گرفت تو اولین فرصت حتما حموم کنه.
جین بعد از پر کردن حوض با آب گرم لبه حوض نشست.
جیمین هم روبه روی جونگکوک نشست و بهش خیره شد. اون پسر واقعا آنوبیس بود؟ پس چرا هیچ چیزش شبیه به اون نبود؟ چی باعث شده بود به شیطان تبدیل بشه؟عضو شیطانیش؟ عموش حتی بهش نگفته بود کدوم عضو بدنش شیطانیه و این یعنی باید خودش پیداش میکرد!
YOU ARE READING
Red Ruby
Historical Fiction(یاقوت سرخ) ❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥ _به صدای قلبت گوش کن و هرکاری که گفت، همون کارو انجام بده +از اعتماد کردن به قلبم پشیمون نمیشم؟ _اعتماد به قلبت پشیمونی میاره و اعتماد به عقلت حسرت...تو کدوم و ترجیح میدی؟ +به قلبم گوش کردم... _خب...چی گفت؟ +میشه بغلت...