9

334 99 61
                                    


جین بعد از نیم نگاهی به بازارچه کوچیک مقابلش، نگاه متعجبشو به جیمینی که کنارش ایستاده بود دوخت
_مگه دنبال چی میگردی که فقط میتونی اینجا پیداش کنی؟

جیمین درحالی که قدم های آرومشو به سمت اولین فروشنده سنگ های زینتی برمی‌داشت جواب داد
+یه نوع سنگ خاص...

با رسیدن به مرد نگاهی به جواهرات روی میز انداخت و پرسید
+عذر میخوام آقا......شما جواهری با سنگ موریون دارید؟

فروشنده متعجب جواب داد
_موریون؟!..... اولین باره که اسمشو می‌شنوم!

سری به نشونه تشکر تکون داد و سراغ فروشنده بعدی رفت اما باز هم با همین جواب مواجه شد...به سمت جین که پشت سرش راه افتاده بود برگشت و با اشاره به دو طرف بازارچه گفت
+جین من از فروشنده های این طرف میپرسم تو از اونطرف باشه؟!

با تایید جین هردو شروع به پرس و جو کردن اما هربار با جواب یکسانی روبه‌رو می‌شدن....اونا حتی نمیدونستن سنگ موریون چیه!

با اینکه هنوز چند نفر دیگه باقی مونده بود خسته روی سکوی گوشه دیوار نشست و با کلفت کردن صداش ادای پیرمرد توی خوابشو دراورد
+بازارچه جادوی سیاه....اونجا میتونی به راحتی پیداش کنی

سرشو به سمت آسمون بلند کرد و غر زد
+مردک دروغگو!.... تو به گور بابات خندیدی که به راحتی پیدا میشه!

عصبی سرشو پایین آورد که با مردی چشم تو چشم شد، سری در مقابل نگاه خیره مرد فروشنده تکون داد و چشم غره ای بهش رفت
+چیه نگا نگا میکنی؟!

مرد لبخند کمرنگی به لحن حرصی جیمین زد و پرسید
_دنبال چیزی میگردی ارباب جوان؟

نگاهی به سنگ های زینتی مقابل مرد انداخت.... فروشنده جواهرات بود.... هرچند احتمالا اونم نمی‌دونست سنگ موریون چیه!... با نا امیدی از جواب احتمالی مرد گفت
+سنگ موریون.... میدونی چیه؟

_البته که میدونم!... شاید من بتونم کمکت کنم پسر

+ناموساً؟؟؟

با هیجان از جاش پرید و ذوق زده به سمت مرد رفت. با رسیدن به میز جواهرات روش خم شد و با دقت به جواهراتی که روی میز چیده شده بودند نگاه کرد
+کدومشونه؟

فروشنده به ذوق جیمین خندید و گفت
_اینجا نذاشتمش... میتونی یکم منتظر بمونی؟!

با رفتن مرد جین که تا اونموقع ساکت کنار جیمین ایستاده بود شروع به سوال پرسیدن کرد
_اون سنگ چیه جیمین؟چرا هیچ فروشنده ای نداشت؟ وقتی کسی نمی دونه چیه تو از کجا میدونی؟اصلا میخوای چیکار؟ چرا هیچی نمیگی؟ جواب.....

کلافه از وراجی های جین به سمتش برگشت و با حرص گفت
+دو دیقه سکوت میکنی ببینم چه گوهی میخوام بخورم یا نه؟!

Red RubyWhere stories live. Discover now