8 (s2)

352 115 81
                                    

قطره اشکی از چشم های سرخش روی گونش سرخورد... نگاه غریبی به پسری که با ناراحتی بهش زل زده بود انداخت و با ناباوری زمزمه کرد
_چطور تونستی؟!

جیمین سرش رو پایین انداخت و با شرمندگی پلک هاشو روی هم فشرد... تمام مدتی که نقش لی جیمین رو بازی میکرد، از همین لحظه میترسید...!

میترسید از روزی که بقیه هویت واقعیش رو بفهمن... از واکنشی که ممکن بود از خودشون نشون بدن واهمه داشت و الان دقیقا توی همین شرایط گرفتار شده بود... هیونگ دوست داشتنیش با انزجار بهش نگاه میکرد و جیمین میتونست برق نفرت رو توی چشم های اشکیش ببینه...

_چطور تونستی لعنتی چطووور!!!

فریاد بلند جین توی اتاق پیچید و گلدونی که کنار در بود رو روی زمین پرت کرد...

صدای ناگهانی شکستن گلدون باعث شد جیمین تکونی بخوره و شوکه به پسر عصبی ای خیره بشه که رگ گردنش متورم شده بود و رنگ صورتش رو به سرخی میرفت...

+متاسفم...

با صدای لرزون و ضعیفی گفت و بار دیگه صدای فریاد های عصبی پسر بلند شد...

_چطور دلت اومد این کار و با اون خانواده بکنی عوضی؟؟... تو میدونستی جیمین چقدر براشون عزیزه... ارباب لی واسه حمایت از پسرش جون میده... یونگی داداش کوچولوشو از کل دنیا بیشتر دوست داره و اون پیرزن واسه لاغر شدن دردونش اشک می ریزه... چطور تونستی محبت اون خانواده رو ببینی و دم نزنی؟!

بغضی که به گلوش چنگ مینداخت قوی تر شد وقتی به آخر جملش رسید...  چطور باید باور میکرد دونسنگ کوچولوش مرده؟!... چطور باید باور میکرد پسری که پشت میز نشسته و با چشم های اشکی نگاهش میکنه فقط یه غریبه ست؟!... غریبه ای که تا ساعتی قبل حاظر بود براش جونشو بده اما الان....

_چقدر احمق بودم که نفهمیدم دونسنگ عزیزم مرده و من تموم مدت با یه آدم تقلبی سر میکردم!

با نفرت گفت و بدن جیمین لرزید... نگاهش تار شد و برای لحظه ای نفس کشیدن رو فراموش کرد...

جین درست میگفت... پارک جیمین فقط یه "آدم تقلبی" بود... یه آدم تقلبی که تمام مدت از احساسات اطرافیانش سوءاستفاده میکرد و بهشون دروغ میگفت... یه دروغگو!

کلمه "تقلبی" بیشتر از اون چیزی که جیهوپ فکرش رو میکرد روی جیمین تاثیر گذاشته بود... لرزش بدن پسر کوچیکتر به شدت به همش میریخت و باعث میشد نتونه خودش رو کنترل کنه...

+بسه دیگه تمومش کن!

فریاد بلند موسفید بالاخره نگاه محافظ رو از جیمین جدا کرد... جین به سمتش چرخید و جیهوپ با انگشت به پسر لرزون پشت میز اشاره کرد...

+اون احمقی که اونجا نشسته و به خاطر تو داره میلرزه مقصر چیزی نیست کیم سوکجین... پارک جیمین زمانی به اینجا اومد که دونسنگ عزیزت مرده بود!

Red RubyWhere stories live. Discover now