.

797 114 31
                                    

بدنش داغ کرده بود و بی وقفه اشک می‌ریخت!
چنگ هاش شونه کوک‌ رو زخم کرده بود و ناخون های جیمین خونی شده بود!
اما کوک‌و تهیونگ یه دنیای دیگه ای بودن!
اونها طعم واقعی بلوبری رو چشیده بودن !
____________________________________

وقتی جیمین جیغ کشید به خودشون اومدن...
کوک برای لحظه ای پنیک کرد...اما بعد کامل شدن مارکش دندوناشو آروم در آورد از گردن بلوبریش و خون شیرینشو آروم لیسید...
و تهیونگ بعد کوک همین کارو انجام داد!
جیمین گریه میکرد
تهکوک هنوز داشتن حرکت میکردن توی سوراخ خونی جیمین!...
هرسه باهم کام شدن و وقتی تهکوک باهم تو سوراخ جیمین کام شدن
نات!
غرش بلندی کردن و جیمین احساس بیهوشی داشت!
نفس نفس میزد و سینش بالا و پایین میشد
رد اشک هاش از روی درد و لذت مونده بودن روی صورتش هنوز.....
چشمای بسته و لبای باز مونده پفکیش که الان ازشون کمی خون می‌چکید!.....
همه اینا یه الاهه شیطانی ازش ساخته بودن....
الاهه ای که تهکوک هنوز هم ازش سیر نشده بودن....
آروم روی سینه جیمین رو بوسید کوک و تهیونگ شروع به نوازش منحنی‌های بدنش کرد!...
جیمین ناله ای از درد کرد....
-اوه بیبی متأسفیم.....اما تو خیلی خوردنی هستی....هنوزم میخوامت....فاک
جونگ کوک دوباره سرشو توی گردن جیمین کرد و کیس مارک های بنفش روش گذاشت....
جیمین دیگه نای ناله کردن رو هم نداشت....
تهیونگ به دوتا بیبیش خندید و جونگ کوک رو کشید سمت خودش و لباشو شروع به بوسیدن کرد....
آروم کوک خندید و جیمین رو به بغلش کشید و شکمشو ماساژ داد و مالید....
هرسه تاشون بعد چند مین به خواب رفتن....

______________________________________
وای بچه وارواقعا نمیتونم ادامه بدم کمک

screaming Like the last timeWhere stories live. Discover now