king

663 84 35
                                    

جونگ کوک مک پر قدرتی به گردن نرم او زد و کنار گوشش با لحن بمی زمزمه کرد:
"بعدا به خدمتت میرسم"
تهیونگ هومی کشید و دستانش را دور گردن جونگ کوک حلقه کرد.
"آلفا"
جونگ کوک غرشی کرد و دوباره به لبان سرخ او حمله ور شد.
"باید برم دیدن مادرم..اوممم..آلفا..صبر کن..اومم"
جونگ کوک بدون معطلی لبان او را میکمید و اجازه صحبت کردن را به او نمیداد.
"تو هیچ جا نمیری کارینیو"
تهیونگ با اخم بانمکی گفت:
"اما امگات فقط می‌خواد بره و به خانواده اش اطلاع بده که جفتش رو پیدا کرده و قرار نیست پیششون برگرده..این چیز بدیه؟"
جونگ کوک از عشوه های او زبانی به لبش کشید و گفت:
"کمتر دلبری کن سلیطه..نکنه دلت میخواد همین الان یه سکس سرپایی رو تجربه کنی؟"
تهیونگ با دلبری خندید و گفت:
"چرا که نه ددی"
جونگ کوک محکم پهلوی او را چنگ زد و گفت:
"حیف وقتش رو ندارم کارینیو..و دوست نداره اولین بارمون با وحشیگری پیش بره"
تهیونگ روی تخت نشست و گونه او را لمس کرد.
"میرم زود برمیگردم"
جونگ کوک صورتش را میان موهای او فرو برد و گفت:
"زود برگرد کارینیو..تو همین چند دقیقه جونم به جونت وصل شده"
<__
تهیونگ با بی حوصلگی وارد عمارت خانوادگی شان شد.
مستقیم و بدون هیچ حرفی به سوی سرسرای بزرگ به راه افتاد.
در بزرگ و طلا کاری شده را گشود.
با دیدن مادرش که بی توجه به او در حال صحبت با مهمان های خاله زنکش بود گفت:
"خانم کیم"
مادرش با بی حسی برگشت و به او خیره شد.
"به به..کیم تهیونگ..برگشتید خونه..کاراتون تموم شد؟"
تهیونگ به مادرش اشاره کرد تا بیرون بیاید.
زن پوفی کشید و از سرسرا خارج شد.
"چیه؟"
تهیونگ با بی حسی گفت:
"جفتم رو پیدا کردم..اینجام تا اعلامش کنم و برم"
زن متعجب گفت:
"چی؟جفتت؟اون کیه؟اصل و نسبش چیه؟"
تهیونگ پوزخندی زد و به سوی پله های طراحی شده به راه افتاد.
"اهمیتی داره؟اصل و نسبش جفت منه..جفت من"
و موهای فر و طلایی اش را به عقب راند. خانم کیم خشمگین به شانه او چنگ زد و گفت:
"کیم تهیونگ..اصل و نسبش مهمه..اون کیه"
تهیونگ دست او را پس زد و گفت:
"جئون جونگ کوک..رئیس باند مافیا"
زن هینی کشید و فریاد کشید:
"یه عوضی خلافکار جفت تویه و تو میخوای بهش برگردی؟"
تهیونگ اخمی کرد و گفت:
"اره"
اما با صدای بمی که این جمله را به زبان اورد رویاهایش پودر شدند.
"تو حقش رو نداری..من نمیذارم مایه ننگ خاندانمون بشی..تو اینجا میمونی تا اخر هفته ازدواجت رو با پسر آلفای پک جور کنم"
____
خشمگین طول راهرو را پیمایید.
"یعنی چی که برنگشته؟جیمین میفهمی چی میگی؟"
جیمین آدامس درون دهانش را جوید و گفت:
"از صبح که رفته اونجایی از عمارت باباش خارج نشده..این چه معنی میده؟"
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و گفت:
"میریم اونجا"
جیمین هیسی کشید و از روی صندلی برخاست.
"اگر خودش نخواهد برگرده چی؟"
جونگ کوک با پوزخند گفت:
"مجبوره"
و در ماشین نشست و اشاره داد تا راه بیافتد.
..
.
.
با بغض به دیوار خیره شد و مشتی به در کوبید.
"باز کنید عوضیا..من به جفتم قول دادم زود برم پیشش"
هق دیگری زد و موهایش را کشید.
با حرص برخاست و به سوی سرویس بهداشتی رفت تا قیچی را بردارد و آنها را قیچی کند.
در سرویس بهداشتی را محکم باز کرد و به سمت آینه رفت.

viciousWhere stories live. Discover now