lies

471 73 28
                                    

با ترس به سیاهی اتاق خیره بود.
هنوز هم چشمان ترسناک آلفا از ذهنش بیرون نمیرفت.
لرزی بر بدنش نشست.
"درو باز کن تهیونگ..وقت برای این کارا نیست..پدر لعنتید داره یه غلط بزرگتر از جربزش میکنه"
تهیونگ هق بی صدایی زد و زیر لب آرام لب زد:
"پشیمونم الهه ماه..فکر میکردم آدم خوبیه برام..اما اون.."
هقی زد. اما با شنیدن صدای کلیدی که در درب چوبی پیچیده شد و در را گشود با ترس روی تخت نشست.
جونگ کوک با دیدن چشمان پف کرده و صورت قرمز شده اش در دل خود را لعنت کرد.
"کارینیو..باید برم..لطفا ببخش...باشه؟"
تهیونگ میخواست مخالفت کند میخواست فریاد بکشد اما تنها همان چند جمله آخر آلفا کافی بود تا خفه شود.
[میدونی سزای امگاهای نافرمان چیه؟مرگ..]

تهیونگ هقی زد و ترسیده در خود جمع شد.
جونگ کوک با دیدن حالتش با عذاب وجدان به سویش رفت.
"کارینیو..آلفا غلط کرد..باهام حرف بزن..ببین منو..کارینیو نلرز..غلط کردم"
اما لرزش بدن تهیونگ نه تنها آرام نمیشد بلکه ذره ذره بدتر میشد.

جونگ کوک با نگرانی او را روی دستانش بلند کرد تا پایین برود اما با شل شدن بدن سبکش روی ساعدهایش خشک شد.
امگایش به خاطر ترس از او غش کرده بود؟
____
به تهیونگ خفته بر تخت خیره شد.
"نگران و استرس و ترس به علاوه خستگی و ضعف باعث غش کردنشون شده"
جونگ کوک لبش را گزید و اشاره کرد تا پزشک بیرون برود.
"زیبای من..قشنگ ترینم"
جونگ کوک آرام پشت دست او را بوسید و گفت:
"آلفا غلط کرد..بلند شو چشمای خوشگلت رو ببینم عسل "
پلک های تهیونگ تکان خورد و لحظاتی بعد آنها را مشقت گشود.
"کارینیو؟"
جونگ کوک با شوق گفت و روی تخت نشست.
تهیونگ با دیدن او به سرعت پلک هایش را روی هم فشرد و استرس تمام وجودش را فرا گرفت.
"ب..برو..برو بیرون"
جونگ کوک پشیمان لب زد:
"کارینیو..اینطوری باهام نکن..خواهش میکنم..آلفا اشتباه کرد"
اما تهیونگ گفت:
"اگه میخوای حالم بد نشه برو بیرون"
جونگ کوک با خشم از اتاق خارج شد و همانطور که با اقتدار از پله ها پایین میرفت به جیمین اشاره کرد.
"برو بالا پیشش..از گل نازک تر بهش نمیگی..سر به سرشم نمیذاری"

و سپس رو به یونگی که در حال بازی با دختر کوچکش بود گفت:
"برای هر امشب بلیط بگیر..میریم هاوایی"
___

تهیونگ با بی حالی به سقف خیره بود.
صدای چک چک قطره های سرم که ذره ذره با خونش مخلوط میشدند او را به آرامش میرساند.
"روی ترسناکش رو دیدی؟"
تهیونگ در سکوت به سخنان جیمینی که در حال بوسیدن لپ های تپل دخترش او را میخواباند گوش سپاریده بود.
"میدونی بعد مرگ مادرش چه بلایی سرش اومد؟"

آرام دخترک را کنار تهیونگ روی تخت گذاشت.
تهیونگ نگاهی به لپان تپل و لب های غنچه دخترک کرد.
"اسمش چیه؟"
جیمین خوشحال از شنیدن صدای او گفت:
"میچا"
تهیونگ لبخندی به دخترک رد و پشت دست تپلش را بوسید.

"بعد مرگ مادرش پدرش اون رو برای یک ماه با کمی آب و غذایی که حتی سیرشم نمیکرد توی زیرزمین زندانی کرده بود..ولی میدونی بدتر کجاس؟"
جیمین بغض کرد ادامه داد:
"اون حتی جسد پاره پاره مادر جونگ کوک رو از وسط زیرزمین جمع نکرده بود و..
"تهیونگ با چشمان گشاد شده به جیمین خیره شد.
"جونگ کوک تمام اون یک ماه با ترس توی بغل مادر مرده اش میخوابیده..باورت میشه؟"

تهیونگ هق بی صدایی زد.
"بعد از اون پرخاشگر شد..عصبی شد و شروع کرد به شناختن تمام افراد زندگیش به عنوان خیانت گر"
جیمین اشک هایش را زدود و گفت:
"جونگ کوک بهم گفت از گل نازک تر بهت نگم ولی دارم برات داستان جنایی تعریف میکنم.."
اما تهیونگ در حال دیگری به سر میبرد.
___

با نگاه جثه کوچکی که سعی در پنهان شدن پشت جیمین داشت را دنبال کرد و نیشخندی زد.
"امگا کوچولو..میتونم برسونمتون؟"
تهیونگ که متوجه نبود آن شخص جونگ کوک است ارام تر از حد معملوم غرید:
"من آلفا دارم..برو"
جیمین که جلوی خنده اش را گرفته بود بیشتر سر تهیونگ را در کمرش فرو برد تا جونگ کوک خندان را نبیند.
جونگ کوک با قدم های بلند خودش را به تهیونگ رساند و او را روی دستانش بلند کرد.
تهیونگ دهان گشاد تا جیغ بزند اما با دیدن جونگ کوک تنها اوهی کشید.
جونگ کوک نوک بینی سرخ او را بوسید و گفت:
"پس که اینطور..شما آلفا داری امگا کوچولو..و اون وقت آلفاتون کیه؟"
تهیونگ با خجالت و کمی دلخوری گفت:
"نه..آلفا ندارم..آلفایی که اذیت میکنه ندارم"
جونگ کوک به ناز کردن او خندید و گفت:
"اگر این آلفا برات بمیره چی؟بازم نداری؟نمیخوای ببخشیش؟"

تهیونگ با خجالت و حالت فکر انگشتانش را روی هم کشید.
"نمیدونم"
جونگ کوک لبان سرخ و ورم کرده او را بوسید و گفت:
"این آلفای خشن از شما به خاطر تمام بی لیاقتی هاش معذرت میخواد..قبول میکنید پرنس؟"
تهیونگ سرخ شده به چشمان مشتاق او خیره شد.
آرام لب زد:
"بله"
و باعث بلند شدن صدای خنده های بلند جونگ کوک شد.
___

اهم..آشتی آشتی..
آشتی کردن..
حالا تو پارتای بعد بیشتر از بچگی جونگ کوک و تروماش  میفهمیم.

حالا برید کیشته سر درساتون که رایتر همین تایم کوتاه یرای آپم به زور گیر اورده.
دوستون دارم
Night

viciousWhere stories live. Discover now