pain

520 72 2
                                    

با درد چرخی زد و با مشت به شانه آلفای تازه به خواب رفته کوبید.
"پاشو..گرسنمه"
جونگ کوک نقی زد و پشت به او چرخید.
تهیونگ عصبی موهای او را کشید.
"آلفا"
جونگ کوک با اخم نیم خیز شد و نگاه گنگش را به تهیونگ دوخت.
"تو کی هستی؟"
تهیونگ خشک شده به قیافه سرد او خیره شد.
قلبش به کندی میتپید و دل دردمندش بهم میپیچید.
"منم..تهیونگ"
تهیونگ تقریبا درحال سکته‌ کردن بود. اشک در چشمانش حلقه زد و شروع به گریستن کرد.
جونگ کوک که تازه چشمانش به درستی باز شده بودند و درکی از اطرافش داشت به سرعت نشست.
"تهیونگ..کارینیو..عزیزترینم..ببخشید ببخشید من بعد از بيدار شدن زمان میبره تا ویندوزم بالا بیاد."
اما تهیونگ با ناز پشت به او چرخید و زمزمه کرد:
"تنهام بذار"
و با صدای بلند شروع به گریستن کرد.
جونگ کوک هول شده او را روی دستانش بلند کرد و به سوی پله ها به راه افتاد.
"ولم کن"
تهیونگ غر زد و سرش را در قفسه سینه او فرو برد.
جونگ کوک لبخندی به شیرینی او زد و گفت:
"ولم کن نداریم کارینیو..تو مال منی و من تصمیم میگیرم کجا ببرمت"
تهیونگ با خجالت گفت:
"هیچی پام نیست"
جونگ کوک نگاه گرسنه اش را به ران های او دوخت.
او را روی صندلی آشپز خانه نشاند و گفت:
"اجازه هست آلفا مزه تون کنه؟"
تهیونگ با خجالت ران هایش را جمع کرد.
"آلفا"
اما جونگ کوک نوازش وار ران های او را گشود و شروع به لیسیدن کشاله ران او کرد.
تهیونگ محکم به پشت صندلی چنگ زد.
"آلفاااا"
با نفس نفس به جونگ کوک که تمام عضوش را درون دهانش برده و مک میزد خیره شد.
"تمونش کن"
جونگ کوک سیلی به ران او زد که باعث شد کمرش را قوس بدهد و عضوش بیشتر درون دهان جونگ کوک پیش برود.
جونگ کوک عقی زد و به لیسیدن او ادامه داد و در همین حین نوک نیپل راست او را پیچاند.
تهیونگ جیغ بلندی کشید و درون دهان او به اوج رسید.
جونگ کوک پس از قورت دادن کامش لیسی به لبانش زد و گفت:
"بیبی کارینیو من خوشمزه ترینه"
تهیونگ با خجالت چشمانش را بهم فشرد.
جونگ کوک دستمال را میان ران های شیری اش کشید و باعث شد تهیونگ هیسی از لجزی میان پاهایش بکشد.

جونگ کوک برخاست و به سوی یخچال رفت.
درش را گشود و نوتلا و خامه عسلی را بیرون کشید.
"چی دوست داری بخوری بیب؟"
تهیونگ لیسی به لبانش زد و گفت:
"نوتلا؟با شیرین کاکائو"
جونگ کوک خندید و نوتلا را روی نان تست مالید‌.
"خب از خودت بگو برام..چند سالته؟رشته ات چیه؟"
تهیونگ همانگونه که همانند کودکان پاهای آویزان از صندلی اش را تکان میداد و لقمه درون دهانش را با لبان غنچه شده میجوید گفت:
"دانشجوی وکالتم..هیفده سالمه..خانواده ام رو که میشناسی..دیگه چی؟"
جونگ کوک خم شد و لبان آغشته به نوتلای او را مکید.
"پس وکیل اینده من این امگای کیوته؟"
تهیونگ با چشمان گرد شده به جونگ کوک خیره شد.
"چرا تعجب میکنی کارینیو؟
مگه نمیخوای وکیل من باشی؟"

تهیونگ با شوق روی صندلی نیم خیز شد و گفت:
"وکیلت بشم؟"
جونگ کوک به او خندید و او را بغل کرد.
دستش را زیر باسنش گذاشت و به سوی اتاقش رفت.
"آلفا"
جونگ کوک به پول های باد کرده و کیوت او خیره شد.
"تو من رو برای دو روز میخوای؟"
جونگ کوک اخمی از حرف او کرد.
"چی؟نه منظورت چیه؟"
تهیونگ با بغض گفت:
"آخه بعد دیشب دیگه نبوسیدیم..تازه تو منو فقط برای کارای بد بد میخوای..مگه نه؟"
جونگ کوک به اشک های او که دانه دانه قلبش را میسوزاندند خیره شد.
"کی همچین چیزی گفته کارینیو؟من دارم تدارکات عروسی رو فراهم میکنم..در ضمن..من که همین چند دقیقه پیش بوست کردم..میخوای هیت شی کارینیو؟"

تهیونگ چشمان اشکی اش را به شانه او مالید.
"اوهوم"
جونگ کوک دستی به موهای زیبا و براق او کشید و گفت:
"گریه نکن کارینیو زیبای من..میخوای بریم بیرون؟"
___

و اینگونه بود که حال چهار ساعت و بیست و سه دقیقه و پانزده ثانیه بود که در مال گیر افتاده بودند.
البته جونگ کوک گیر افتاده بود وگرنه تهیونگ درحالی خرید به او اصلا توجهی هم نمیکرد.
"کارینیو؟آلفا خسته اس..بیا ببرمت ناهار"
تهیونگ نچی کرد و گفت:
"اینم برم پرو ببینی بعد بریم"
تهیونگ به سوی اتاق پرو رفت و پرده را کشید.
جونگ کوک خسته روی صندلی نشست و نگاهش را به ساعت دوخت.
با صدای تهیونگ سرش را بلند کرد.
"چطوره؟"

جونگ کوک با دهان نیمه باز به زیبایی او خیره بود

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


جونگ کوک با دهان نیمه باز به زیبایی او خیره بود.
از جایش برخاست و به سوی او رفت.
او را محکم برگرداند و پایین تنه اش را به باسن او چسباند.
"داری با دم شیر بازی میکنی کارینیو..اگر بخوای اینطوری دلبری کنی امشبم باید تختمون گرم باشه"
و سپس زبانی به لاله گوش او کشید.
تهیونگ با خجالت سرخ شد و گفت:
"میرم عوض کنم..پشیمون شدم..بریم ناهار"
جونگ کوک اخمی کرد و گفت:
"برش میداری..مگه قرار نشد هرچی دوست داشتی برداری؟"
تهیونگ سرش را تکان داد و به سوی پرو رفت.
با صدای زنگ تلفن آه کلافه ای کشید و کمی از اتاق پرو دور شد تا با تلفن صحبت کند.
___

با بی حوصلگی در حال در آوردن لباس تنش بود که پرده کار کشیده شد و آلفایی وارد شد.
با وحشت لباس را جلوی تنش گرفت و گفت:
"چه غلطی میکنی؟"
اما آلفا نیشخندی زد و دست بزرگش را روی دهان او قرار داد و به زور صدایش را خفه کرد.
دست دیگر مرد روی سینه های لخت و ورم کرده اش میچرخید و اشک به چشمان‌ش می آورد.
حتی تصور تجاوز هم برایش ترسناک بود.
با وحشت محکم خودش را به آینه درون اتاق پرو کوبید و باعث شل شدن میخ و افتادنش شد.
صدای شکستن آینه تمام فروشگاه را پر کرد.

صدای قدم های آشفته ای به سوی پرو باعث نفس راحت تهیونگ شد.
تهیونگ سعی کرد جیغ بزند.
با کنار کشیده شدن پرده توسط جونگ کوک تهیونگ اشک هایش را بیشتر رها کرد.
جونگ کوک با خشم یقه مرد آلفا را گرفت و گفت:
"عوضی داشتی چه غلطی میکردی؟"
و شروع به زدنش کرد.
تهیونگ به سرعت لباسش را پوشید و بازوی جونگ کوک را کشید.
"آلفا..آلفا ولش کن..آلفا"
جونگ کوک از روی مرد برخاست و به بادیگارد ها اشاره کرد تا پرد را ببرند.
"کارینیو تو حالت خوبه؟"
تهیونگ با گریه دستان او را نوازش کرد و میخواست درون آغوشش جای بگیرد که پاهایش توان نیاوردند و درد در تمام وجودش پیچید.
جونگ کوک با دیدن پای بریده فریادی کشید.
"اون عوضی و این خراب شده رو روی سرت خراب میکنم"
___

اوکی گایز..
این جانب..گوه خورده..
من دیگه نمیتونم..
از شنبه تا پنجشنبه کلاس های آنلاین به اضافه مدرسه..
😭😭
لطفا این رایتر رو درک کنید و حداقل یکم خوشحالش کنید.
به خدا که ما هم گناه داریم.

دوستون دارم
Night

viciousTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang