co-worker

504 64 16
                                    

"جونگ کوک جئون؟"
جونگ کوک با تعجب سرش را بالا گرفت و با دیدن دختری که رو به رویشان ایستاده بود در دل فریادی کشید.
آن دختر آنجا چه میکرد؟
"ملانا؟تو اینجا چکار می‌کنی؟"
جونگ کوک تهیونگ را در آغوشش صاف کرد و منتظر حرف دختر ماند.
"واوو..باورم نمیشه اینجا میبینمت جی کی..مگه نمیگفتی کره ای؟"
تهیونگ اخمی از صمیمت دختر کرد و گفت:
"ببخشید"
ملانا به سوی تهیونگ برگشت.
"اون نگفته بودی برادر داری جی کی..اونم به این زیبایی"
تهیونگ دندان هایش را بهم فشرد و گفت:
"من جفتشم"
ملانا خشک شد.
"چ..چی؟جفت؟"
جونگ کوک آهی کشید و گفت:
"اینجا چکار میکنی ملانا؟"
ملانا با تردید روی صندلی نشست و گفت:
"هیچی به یاد سالگردامون اومدم اینجا..که دیدمت..با جفتت"
تهیونگ لباسش را در مشت فشرد.
دختر قبلا با جونگ کوک رابطه داشته بود؟

جونگ کوک گفت:
"مگه نگفتم تمومش کن"
ملانا آهی کشید و گفت:
"فکر میکنی یکی دو روزه که فراموشش کنم؟جی کی ما برای سه سال باهم بودیم..حتی داشتیم مقدمات ازدواج رو میچیدیم اما یهو از ناکجا آباد یه پسر پیدا شد و تو رفتی باهاش..
و الانم جفتت"
تهیونگ با بغض به روکش صندلی چنگ زد.
او بکارتش را برای آلفای آینده اش گذاشته بود و آلفای آینده اش اکس هایش را.
جونگ کوک گفت:
"بسه ملانا..از اینجا برو"
اما ملانا تنها نیم خیز شد و رو به تهیونگ گفت:
"اون در نهایت بهت خیانت میکنه..مهم نیست چرا و اینکه چقدر دوست داشته باشه..اون بارها ثابت کرده که میتونه دروغگو ترین باشه..همونطور که من از همکارش به پارتنرش و از پاتنرش به اکسش تبدیل شدم"
___

صدای باد گوش هایش را می آزرد. دریا طوفانی بود و موج میزد.
اشک هایش لحظه ای چشمانش را ترک نمیکرد.
"تهیونگ..چرا واینمیسی؟باید باهم حرف بزنیم"
تهیونگ بدون ایستادن گفت:
"حرفی برای گفتن نیست بعد از برگشتن از اینجا یه راست برمیگردم خونه بابام..نهایتا با پسر عموی عوضیم ازدواج میکنم..نه یه فاکر که با همه بوده"

جونگ کوک خشمگین گفت:
"من گیرت بیارم ملانا نفست رو میبرم"
تهیونگ با رسیدن به صخره ای از حرکت ایستاد و جلو رفت تا از آن بالا برود.
به ناگه سنگ کوچک زیر پایش لق شد.
جونگ کوک به سرعت جلو رفت و تن در حال افتادن او را در آغوش کشید.
"لج نکن کارینیو..بیا برگردیم..باهم مفصل صحبت میکنیم"
___

با کوبیده شدن روی تخت و دریده شدن لباسش اومی گفت.
البته وقتی جونگ کوک گفت صحبت میکنند منظور صحبت بعد از یک رابطه خشن بود.
"لجبازی کردنت فقط حشریم میکنه کارینیو"
و زبانش را روی خط فک او کشید و چنگی به لپ های باسن او زد.
تهیونگ آهی کشید و گفت:
"عوضی مگه نگفتی میخوایم...آهههه..حرف بزنیم؟"
جونگ کوک نیشخندی زد و همانطور که شلوارک کوتاه او را در می آورد گفت:
"همیشه بعد از یه سکس جذاب و پر تحرک بهتر میشه صحبت کرد"
زبان جونگ کوک از گردن تا روی نیپل های او کشیده شد.
با کشیده شدن یکی از نیپل هایش میان لب های گرسنه او آهی کشید و به موهایش چنگ زد.
"اروم..آروم عوضی..درد داره"
اما مکش های وحشیانه جونگ کوک به او میفهماند همچین قصدی ندارد و نخواهد داشت.
پس از کبودن کردن نیپل هایش عقب کشید و او را روی شکمش خواباند.

"برام بشمار کارینیو"
تهیونگ گفت:
"تو اون کارو نمیکنی"
اما نیشخند جونگ کوک خلاف این را ثابت میکرد.
با نشستن اولین ضربه محکم جونگ کوک روی باسنش جیغی کشید.
"اینجا هتله کارینیو..صدات شنیده میشه..خفه اش کن"
تهیونگ هقی زد و محلفه را میان دندان هایش کشید.

جونگ کوک نگاهش را به باسن سرخ او دوخت و هیسی از لذت کشید.
"لعنت بهت کارینیو..تو باعث میشی دلم بخواد ساید حیوونیم بیاد روی کار و سخت بفاکت بدم"
تهیونگ محلفه را در مشت فشرد و گفت:
"آروم..آدم باش"
اما جونگ کوک با پوزخندی یه ضربه وارد او شد.
تهیونگ خشک شد. نفسش بالا نمی آمد. درد اجازه تنفس را از او گرفته بود.
با کشیده شدن موهایش بلند جیغ کشید و به دست جونگ کوک روی پهلویش چنگ زد.
"عوضی..هق..اهه اهه..گفتم اروم"
ولی ضربه های پر قدرت و سریع جونگ کوک درونش این را نشان میداد که قصد مراعاتی ندارد.

ضربات محکم و پشت سر هم درونش کوبیده میشدند و باعث میشد دلش بخواهد خود بلند فریاد بکشد.
"آه آه دارم میام..دارم میام"
جونگ کوک عضو او را به دست گرفت و همراه با سخت کردن ضرباتش به سرعت مالید.
با نزدیک شدنش از او بیرون کشید و روی باسن سرخش به اوج رسید.
بدن بیحال و شل شده تهیونگ روی تخت افتاد.
"ازت متنفرم"
___

چیه؟
انتظار داشتید مسالمت‌آمیز بشینن حرف بزنن؟😂
جونگ کوک خودمونه..

تا یه دور پارش نکنه ول کنش نیست..
تازه نمیفهمه این بچه کلا هیفده سالشه🤣

وضعیت من:
یک فیک روزمره ساده❌️
فیک پر چالش کون پاره کن✅️

خب دیگه دوستون دارم
Night

viciousWhere stories live. Discover now