hawaii

478 66 10
                                    

تهیونگ همانطور که مانند جوجه اردک پشت سر جونگ کوک سوار جت شخصی میشد گفت:
"خوابم میاد"
جونگ کوک او را به سوی صندلی راهنمایی کرد و گفت:
"بیا تو بغلم تا هر موقع خواستی بخواب"
و سپس خودش نشست و تهیونگ را در اغوشش فرو برد.
تهیونگ جنین وار در خود جمع شد.
"آلفا؟"
جونگ کوک درحالی که موهای او را نوازش میکرد گفت:
"بله"
تهیونگ همانطور که با انگشتانش بازی میکرد گفت:
"این اجباره مگه نه؟"

جونگ کوک اخمی کرد و گفت:
"اجبار؟تهیونگ این دومین باره داری عش.."
اما تهیونگ انگشتانش را روی لبان او قرار داد.
"از چه عشقی صحبت میکنی آلفا؟عشقی که دو روز نشده شکل گرفته؟"
جونگ کوک سرش را چرخاند و با بی حسی به آسمان خیره شد.
"برو اون سمت بخواب..من باید یه سری مدارک رو بررسی کنم"
جونگ کوک تهیونگ متعجب را روی صندلی نهاد و خودش به سوی دیگر جت روانه شد.
بازهم خراب شده بود؟
____

تهیونگ پشیمان لبه آستین پيراهن مردانه جونگ کوک را کشید.
"آلفا"
اما جونگ کوک بدون توجه به او رو به جیمین گفت:
"اتاق ها آمادس..سه تا اتاق گرفتن..برید هتل..من باید برم جایی"
و سپس تهیونگ را از خود جدا کرد و به سوی بادیگاردها به راه افتاد.
تهیونگ بغض کرده به تصویر دور شدن او خیره ماند.
"تهیونگ..چیشده؟"
جیمین با نگرانی او را در ماشین نشاند.
"چیزی نیست"
.
.
شوکه کننده ترین قسمت روز سه اتاق هتل بود.
البته تازمانی که کاربرد اتاق سوم مشخص نشده بود.
ساعت از سه نیمه شب گذشته بود اما تهیونگ هنوز هم روی تخت دراز کشیده بود.
تنها!
جونگ کوک برای خودشان اتاق جدا گرفته بود.
یک اتاق برای او و یک اتاق برای خودش.
چند ساعت متوالی بود که اشک در چشمانش میجوشید و خشک میشد اما تاثیری نداشت.
پتو را روی سرش کشید و تلاش کرد با وجود سردرد مضحکش به خواب برود.
"من..دلم تنگ شده"
___

سرش را محکم به تشک کوبید.
"تو..توی عوضی..الان میخوای چه غلطی بکنی؟اتاق جدا گرفتی که چی؟"
جونگ کوک با صدای بلند غر زد و لگدی به تخت کوبید.
"آههه لعنت به این زندگی"
با خشم به سوی در اتاق به راه افتاد.
"گور بابای اقتدار..گور بابای غرور میرم پیشش"
کار اضافه ای که برای در اتاق تهیونگ گرفته بود را روی سنسور گذاشت و در با صدای کلیک مانندی گشوده شد.

در همان ابتدای ورود به اتاق پیراهن تن تهیونگ نظرش را جلب کرد.
پیراهن خودش بود.
لبخند ذوق زده ای بر لب آورد و به سوی تخت رفت.
ارام کنار او جای گرفت و گفت:
"دلم برات تنگ شده بود امگای بی وفای من"
__
با احساس خفگی در جایش غلت خورد.
با دیدن شخصی که انتظارش را نداشت چشمانش گشاد شدند.
"آلفا؟"
جونگ کوک که با چشمان خمار به او خیره بود لبخندی زد.
"صبح زیباتون بخیر پرنسس"
تهیونگ با ذوق در آغوش او جمع شد.
"کارینیو معذرت میخواد آلفا"
جونگ کوک به مظلوم نمایی او خندید و گفت:
"از این بازی ها برای من در نیار سلیطه کوچولو..من که میدونم از اینکه سوزوندیم خوشحالی"

تهیونگ با بغض سرش را به دو طرف تکان داد.
"نه..اینطور نیس..من..من دوست دارم..من کلی گریه کردم"
جونگ کوک روی چشمان پف کرده و سرخ او را بوسید.
در واقع از هنگام روشنایی روز و متوجه شدن گریه پسرک در حال بوسیدن جای جای صورتش بود.
"منم دوست دارم کارینیو"
و لبانشان روی هم نشستند.
___

در ساحل هوا آفتابی بود.
نسیم دریایی خنک میوزید و باعث جنب و جوش لباس هایشان میشد.
"همم..کی میخواد شنا کنه؟"
جیمین گفت و اولین کفر به سوی ساحل دوید.

جونگ کوک با نیشخند تهیونگ را روی دوشش انداخت و او هم به سوی ساحل رفت.
"آلفااااا..آلفا بذارم پایین"
اما جونگ کوک جوابی نمیداد.
به یکباره پرت شدنش درون آب هینی کشید و دست و پا زد.
به سختی خودش را بالا کشید و جیغ زد.
"آلفاااا"
جونگ کوک به چهره شاکی او خندید و لبانش را بوسید.
"وکیل کوچولو باید بلد باشی از حق خودت دفاع کنی دیگه نه؟و این حق من نیست که تو رو یه لقمه چپت کنم؟"
تهیونگ نیشگونی از بازوی درشت او گرفت و گفت:
"نه..دادگاه این حق رو بهتون نمیده آقای جئون پس لط.."
اما با کشیدن شدن در آغوش جونگ کوک چسبیدن لنگ او به باسنش حرفش را خورد.
"هممم وکیل کوچولو یه چیزایی راجب حق میگفتی..چی میگفتی؟"
و سینه های او را در مشت فشرد.
تهیونگ هینی کشید و دست او را چنگ زد.
"نکن عوضی یکی میبینه"
جونگ کوک همانطور که زبانش را روی گردن بلورین او میکشید پاسخ داد؛
"کی اهمیت میده تا وقتی اونیکی تنت رو لپس میکنه منم"

تهیونگ آهی کشید و از گزیده شدن گردن هیسی گفت.
"یوبو"
جونگ کوک نیشخندی زد و گفت؛
"چی گفتی؟"
تهیونگ سره شده گفت؛
"ی..و..بو؟"
جونگ کوک فک او را با لطافت میان انگشتانش کشید و گفت:
"هممم خوشم اومد..از این به بعد توی تخت بهم بگو یوبو.."
تهیونگ مشتی به بازوی او کوبید و از زیر دستانش فرار کرد.
___

پس از ساعت ها آب باشی تصمیم گرفته بودند پس از حمام کوتاهی در رستوران ساحلی ناهار بخورند.
"من ماهی کبابی میخورم"
جیمین اول از همه اعلام کرد.
"تو چی میخوری کارینیو؟"
تهیونگ گفت:
"هرچی تو بخوری"
جونگ کوک پشت دستان نرم او را نوازش کرد و برخاست تا سفارشاتشان را ثبت کند.
"میچا کو؟"

تهیونگ از جیمین پرسید.
جیمین در حالی که جمعیت که در وسط میرقصیدند خیره بود گفت:
"پیش مامانبزرگشه"
تهیونگ هومی گفت. جونگ کوک روی صندلی کنار تهیونگ جای گرفت و دستش را مالکانه دور او حلقه کرد.
"یونگ...نظرت چیه بریم اونجا برقصیم..دلم برای یه رقص دو نفره تنگ شده"
یونگی سری به موافقت تکان داد و برخاستند.

جونگ کوک همانطور که موهای تهیونگ را نوازش میکرد گفت؛
"امروز جستی کارینیو ولی شب به حسابت میرسم"
تهیونگ خجالت زده گفت:
"چیه؟از دفعه پیش هنوز کمرم درد میکنه..خبری از سکس نیست"
جونگ کوک روی موهای او را بوسید و گفت:
"اینکه سکس نیست عشقبازیه"
تهیونگ با چشمان گرد پرسید:
"فرقشون چیه؟"
جونگ کوک به طور ناگهان او را خم کرد و درحالی که نزدیک لبان او بود زمزمه کرد:
"اون با عشق انجام میشه"
و میخواست لبانشان را بهم برساند که..
"جونگ کوک جئون؟"
___

ایششش..جاهای حساس قطعش میکنم؟
حالا بسوزید ببینم یارو کیه.

رایتر داره میمیره.
خوشحال باشید دوستان..رایتر داره از سردرد میمیره دیگه رایتر ندارید دیگه پارت ندارید نه هیچی ندارید.
کامنتم دیگه نمیذارید ووتم دیگه نمیدید.
خوبه?

Night

viciousWhere stories live. Discover now