+بانوی من...
با شنیدن صدای چانیول ، چهیونگ از فکر بیرون اومد و عقب چرخید..
_ طوری شده؟!
+ میتونیم خصوصی صحبت کنیم؟!
~~~
لحظاتی بعد در اقامتگاه چهیونگ؛
_نگفتین اون چی بود که برای برداشتنش به خونه جناب نخست وزیر رفتین..؟گفتین توی نقشه مون قراره کمک بزرگی بهمون بکنه..!
+ یه دستمال...
_ چی؟یه دستمال؟!
+ دستمالی که متعلق به شخص شاهزاده گانگهیونه..همونی که ملکه لنگهی دیگه ش رو به من هدیه کرده بودن!
_ شما..شما چطوری اونو به دست آوردین؟!
+ قضیه ش مفصله..اما همینقدر بدونین که بکهیون اونو به دست آورده..بردمش و مخفیانه به جایی انداختمش که شاهزاده امروز از اونجا کلی شمش طلا خارج کردن تا به عنوان هدیه به ولیعهد گوریو تقدیم کنن..مطمئنم که مدرک خیلی محکمی برای اثبات جرمشون خواهد بود...
چهیونگ با ناراحتی آهی کشید و نگاه غم آلودش رو به زمین دوخت..
_ از اینکه دارم اینطوری برای برادرم نقشه میکشم اصلا حس خوبی ندارم..اما خب..من هیچ دسیسه ی ناحقی بر علیه اون نچیدم.. اگه اون دست به چنین کاری نمیزد قطعا منم قرار نبود چنین کاری باهاش بکنم..ولی کاپیتان پارک..شما گفتید لنگه ی دیگه ی اون دستمال رو دارین..اگه اون بخواد همه چیو به گردن شما بندازه چی؟!
+ نمیتونن..!
_ چطور؟!
+من دستمال خودم رو دارم..اگه گمش کرده بودم قطعا چنین ریسک بزرگی نمیکردم...
~~~
_ چیییی؟!نه این امکان ندارهههه..من مدت هاست که اون دستمال رو گم کردممم..بر اساس چه منطقی میخواین از اون بر علیهم بعنوان یه مدرک برای متهم کردنم استفاده کنینننن؟؟من اینو نمیپذیرمممم!!!
به دنبال داد و بیداد های گانگهیون برای رد اتهامات وارده ، در نهایت صبر امپراطور به سر اومد و اونم با فریاد جوابگو شد..
+ تمومش کن گانگهیووووون!چی با خودت فکر کردی که داری همه ی شواهد و مدارک رو انکار میکنی و توقع هم داری که هرچی تو میگی باورش بکنمممم؟!شرم نمیکنی؟!!!بخاطر قدرت ، دست به دامان کشور همسایه شدی و میخواستی نزاع داخلی به وجود بیاری الانم که دستت رو شده با وجود این همه مدرکی که بر علیهت وجود داره ، داری با نهایت بی شرمی انکارشون میکنی؟!فکر میکنی من واقعا انقدر ساده و نفهم هستم که باور کنم تو بیگناهیییی؟؟!!آرهههه؟!
_ شما نباید در مقابل شاهزاده یک کشور دیگه اینطوری فرزند خودتون رو تحقیر و شرمگین بکنید پدرررر...!
YOU ARE READING
𝓙𝓪𝓭𝓮 | یَشم
Fanfiction"_ اون یه قاتله.. فکر میکنید واقعا فریب پیشنهاد ازدواج با شاهزاده خانم رو میخوره و خودشو تسلیم میکنه؟ اصلا گیریم که قبول کرد و خودشو نشون داد شما واقعا اجازه میدید شاهزاده خانم همسر یه قاتل بشه؟ + یَشم ، کسانی رو به قتل میرسونه که سالهاست ما امپراط...