🍋Slice 6🍋

652 213 109
                                    

بعد از دیدن چهره‏ی غمگین بکهیون، به قدری عصبی و مستاصل شده بود که دیگه هیچ برنامه و ایده‏ای برای ادامه‏ی کارش نداشت. همیشه فکر می‌کرد بین اطرافیانش، به این معروفه که توی شرایط سخت، راه‏حل‏های عالی پیدا میکنه اما انگار این مورد فقط توی حیطه‏ی کاری صدق میکرد و توی زندگی شخصیش، اندازه‏ی نقطه هم این ویژگیش به‏درد نمی‏خورد.

روی برخورد با بکهیون رو نداشت و همین باعث شد که تا پایان ساعت کاری، خودش رو توی اتاق یونهو حبس کنه. توی اون لحظه، شنیدن متلک و دیدن بی‏محلی‏های یونهو، از مواجهه با صورت ناراحت امگاش و رایحه‏ی تلخ‎‏شده‏ی لیموییش هزاربرابر بهتر به نظر می‏رسید.

" کار نداری که نشستی اینجا ور دل من؟"

" الان به نظرت حال و حوصله‏ی کار کردن دارم؟"

" نداری؟ صبح که خیلی حالت خوب بود فکر میکردی خنجر به کون فیل زدی چیشد پس؟"

بی‏توجه به تیکه‏هایی که یونهو حواله‏ش میکرد، نگاهی به ساعت انداخت که چند دقیقه بیشتر به تموم‌شدن تایم کاری نمونده بود.

" میری بهش بگی اگه کارش تموم شده میتونه بره خونه؟"

" خودمم همین قصد رو داشتم. مطمئنم اونم مثل تو نتونسته ذهنش رو روی کارش جمع کنه شاید هم بدتر از تو"

بعد از تموم کردن حرفش، بلند شد و به سمت اتاق چانیول راه افتاد. قطعا نمی‏تونست مثل رفیقش، اونقدر عمیق فرومون امگا رو متوجه بشه اما حتی از رایحه‏ی کمی که توی اون طبقه پخش شده بود هم می‏تونست بفهمه که حال بکهیون خوب نیست.

قبل از رسیدن به میز، لبخندی روی لبش نشوند تا شاید یکم از حس بدش کم کنه.

" کارت تموم شد؟"

" اوه ببخشید. متوجه نشدم که اومدید. بله تموم شده تقریبا"

بدون اینکه حالت صورتش رو تغییر بده، لبخندش رو بیشتر به صورت مظلوم بکهیون پاشید و نگاه گذرایی به برگه‏های پخش‏شده‏ی روی میز کرد.

" خسته نباشی. می‏تونی بری خونه. انگار...حالتم خیلی خوب نیست بهتره بری استراحت کنی"

" اما رئیس پارک هنوز..."

" نگران نباش خودش گفت بیام بگم که اگه کارت تموم شده زودتر بری خونه"

" آها ممنون"

درلحظه انگار چهره‏ش ناراحت‏تر شد. یعنی رئیسش انقدر از دستش ناراحت و عصبی بود که حتی نیومده بود ببینه کارش رو چجوری تموم کرده؟ خب بالاخره حق داشت. هیچکس خوشش نمیومد با یکی از کارمندای زیردستش که تازه‏کار هم هست، شیپ بشه و ازشون عکسی بیرون بیاد. احتمالا بابت تمام مهربونی‏هایی که این چندوقت نثار بکهیون کرده بود هم پشیمون بود و شاید حتی فکر می‌کرد کسی که این شایعات رو پخش کرده، خود بکهیون باشه. یعنی باید قبل از اخراج شدنش استعفا میداد؟ مگه چندوقت بود مشغول به کار شده بود که این‏همه درگیری پیش بیاد؟ چرا انقدر بدشانس بود؟

𓂃Lemony Love𓂃Where stories live. Discover now