Chapter 119

657 47 0
                                    

سرشو تکون داد و به سمتی که بو شدت میگرفت حرکت کردیم و پله ها رو به سرعت پیمودیم..وقتی به اتاق اسکایلر رسیدیم مجراي تنفسیم پر شده بود از بوي خون تازه و سلولاي بدنم به جنب و جوش افتاده بودن ..

مردمک چشماي هردومون گشاد شده بود..با بینیمون مسیر خون رو دنبال کردیم تا پام به لبه وان برخورد کرد ..
چشماي خمارم از حالت عادي گشاد تر شد وقتی جنازه غرق شده ي اسکایلرو زیر آب دیدم ..
-اوه خداي من..این همون برده هري نیست؟؟

آروشا بغل گوشم جیغ کشید..بدون توجه به آروشا دستمو روي زانوهام گذاشتمو کمی خم شدم تا نگاه دقیق تري بهش بندازم .
فعلا که هري برده این دختره است ..
سرمو کمی به وان نزدیک تر کردم ولی گوشم خالی بود از هیچگونه تپش قلبی..اون مرده !!سرمو برگردوندم و به چشماي وحشی آروشا نگاهی انداختم ..

عضلاتش منقبض شده بود و دندوناشو براي اسکایلر تیز کرده بود ..کسی که تموم این مدت هري رو دوست داشته نبایدم روبرو شدن با عشق هري براش خوشایند باشه !!
-هی هی هی.لازم نیست..همینجوریش هم مرده ..
آروشا با حرص و چشم غره گفت: خودکشی کرده؟
به گردنش نگاهی انداختم و چشمم به جاي دوتاکبودي روي پوستش افتاد و خون مردگی اطراف گردن سفیدش ..
-نه..کاره خودش نیست..احتمالا یه خون آشام کشتش ..
آروشا: هر کی بوده هري زنده نمیزاردش.
من: نه..چون کاره خوده هري بوده ..

به خونی که اطراف دهن اسکایلر پخش شده بودنگاهی انداختم و با تاسف گفتم: میخواسته تبدیلش کنه به خون آشام.
آروشا: نباید بزاریم این اتفاق بیوفته..
من: دقیقا !
به سمت در خروجی قدم برداشتم و شروع کردم به چیدن یک نقشه منظم !!
-خب..برو و حداقل بیست تا خون آشامو برام ردیف کن..
آروشا: نقشت چیه لو؟
-نشنیدي چی گفتم؟

سرش داد زدم..اون فقط چشم غره رفت و ازجلوي چشمام گورشو گم کرد..هیچوقت ازش خوشم نمیومد !!خیلی طول نکشید تا بوسیله چندین بدن سرد احاطه شدم ..در اتاق رو قفل کردم و با صدایی رسا گفتم:میخوام که مراقب این اتاق باشین..هیچ کس..هیچ کس مخصوصا هري حق نداره وارد این اتاق بشه.

رو کلمه هري و هیچکس تاکید بیشتري کردم و ادامه دادم: حتی اگه خواستین میتونین گردن هري رو بشکنین ولی به هیچ عنوان نباید پاشو ازین در داخل بزاره..مفهومه؟؟
همه سرشونو به علامت مثبت یک زمان حرکت دادن و به حالت آماده اطراف در رو محاصره کردن ..
-هر وقت هري برگشت صدام کن ..
به آروشا گفتم و از داخل سالن محو شدم..اینکه بتونی به خون آشاماي دیگه دستور بدي حس خوبیه..به لطف دستگیري اسکایلر و کشتن اولینا که باعث شده هري و لیام به سیستم برگردن به سمت نائب رئیس ترفیع پیدا کردم..حداقل به
وسیله این دوتا احمق یه سودي هم خودم بردم..

Angel Of The DarknessWhere stories live. Discover now