Chapter 123

729 46 0
                                    

چشمامو باز کردم و به صدایی که شباهت به پاره شدن گوشت داشت دقت کردم ..چشمام گشاد شد..زین هم تهدید آمیز بهم زل زد..هردومون خوب میدونستیم چه اتفاقی داره میوفته ..زود از جام پا شدم و لبامو به در چسبوندم.
-اسکایلر؟ صداي نفساتو نمیشنوم ..
نفسه عمیقی کشید و دوباره صداي فرو رفتن دندونهایی داخل پوست باعث شد دلم ریش شه ..
من: اسکایلر..دقت کن..ازت میخوام که واسم یه آواز بخونی..باشه؟؟
اسکایلر: من گرسنمه..
من: میدونم...گوش کن..ازت میخوام اون ترانه اي رو که بالرین ها موقع مرگ رومعو و ژولیت میخوندن زمزمه کنی..میفهمی؟

این یه ترانه غم انگیز به زبان فرانسه بود..همون ترانه اي که وقتی توي کاخ الیزه بودیم رقصنده هاي نمایش رومعو و ژولیت میخوندن و همراهش اسکایلر گریه میکرد..من فقط میخندیدم و آهنگ بی معنیش رو مسخره میکردم ..ولی حالا که داره توي گوشم نواخته میشه تک تک کلمه هاش برام معنی پیدا کردن..

میتونم اون درد عمیق رو حس کنم.. و این منم که الان دارم با این ترانه بی اختیار اشک میریزم !وقتی صداي نازکشو میکشید قلبم درد میگرفت..ولی باید دهنشو یه جوري مشغول نگه میداشتم تا دست به خود خوري نزنه !
-خوبه..ادامه بده ..
آروم همراهش آواز رو زمزمه کردم..
نصفش رو با گریه خوند که ناگهان صداي آواز قطع شد و صداي چکیدن قطرات آب یا شایدم خون روي زمین سفت بهم هشدار داد .
-اسکایلر..ادامه بده..هنوز تموم نشده ..
اسکایلر همونطور که دندونهاش توي پوست بدنش گیر بود شروع کرد به زمزمه کردن ..
من: نه نه..میخوام که بخونیش..
همونطور که گریه میکرد ملودي غم انگیز اهنگو ادا کرد ..با لحن تحکم امیزي دستور دادم: گفتم بخون..آواز بخون..خواهش میکنم ..
صداي ضعیفی گفت: منو ببخش هري..نمیتونم..
و بعد دوباره قطع شد و جاشو به جاي صداي سلاخی داد
من دوتا مشت محکم به در زدم و از سر عصبانیت سرش داد زدم..باید متوقفش میکردم..اینجوري خودشو نابود میکرد ..
زین: نمیشه جلوشو گرفت..
من: اسکایلر..بس کن تورو خدا...
اون هم پا به پاي من گریه میکرد..بایدم گریه کنه..

دست خودش نبود اون داشت از خودش تغذیه میکرد .خون آشامایی که تازه ساخته میشن چون هنوز طعم چیزي که واقعا بهش نیاز دارنو نچشیدن به هر چیزي تمایل پیدا میکنن..اونقدر گرسنه میشن که شروع به تغذیه از بدن خودشون میکنن تا اینکه چیزي جز خون و گوشت ازشون باقی نمیمونه ..وقتی تصویر اسکایلر رو تو اون حالت جلوي خودم مجسم کردم قلبم سوزن سوزن شد و بدنم یخ زد ..من هرگز خودمو بخاطر این گناهی که مرتکب شدم نمیبخشم !!
من: اسکایلر..منو ببخش...بهت قول دادم مراقبت باشم..بهت قول دادم ازت محافظت کنم..ولی نتونستم..محض رضاي خدا متوقفش کن ..

Angel Of The DarknessWhere stories live. Discover now