The man jack -1

4.4K 360 219
                                    

لیام سرش رو چرخوند وقتی در SUV باز شد و هری وارد ماشین شد، گوشی موبایل و پاکت پول لعنتی رو روی صندلی جلو قرار داد.

"هی."

"سلام."

خب حداقل تونست از هری یه واکنش دریافت کنه.
این روزها حتی هری به خودش زحمت نمیده که باهاش صحبت کنه، پس این براش یه پیروزی محسوب میشد.

لیام دوستش رو_اگرچه دیگه جرات نداره کلمه ی دوست رو به زبون بیاره_ از آینه ی جلو تماشا می کرد، هری روی صندلی عقب به خودش پیچیده بود، پاهای بلندش رو جمع کرده بود و به بیرون از پنجره خیره شده بود.

حتی بعد از تمام اتفاقاتی که برای لیام افتاده بود، لندن هنوز برای این پسر روستایی جذابیت و افسون خاصی داشت و لیام آرزو می کرد ای کاش در شرایط متفاوتی لندن رو می دید، دنده ی ماشین رو عوض کرد و شروع به رانندگی کرد.

هری همیشه با لیام مثل ظالمانه ترین تجربه آقای کاول رفتار می کنه. اون (هری) جوان ترین کسی بود که به بردگی گرفته شد. گروگان گرفتن هری آزمایشی بود که بوسیله ی اون بفهمن اگر زودتر افراد رو بدزدن ، آیا زودتر رام و مطیع اونها خواهند شد؟ آزمایشی که میتونست نتیجه ی موفقیت آمیزی داشته باشه ..... اگر اونها کسی رو به جز هری انتخاب می کردن.

اما حتی از شب اول هم لیام میدونست هری با بقیه فرق داره. بیشتر محصولات، اولین شب در هتل قفس پرنده رو، در وضعیتی مثل فلج شدگی به سر می بردند. چیزی بین وحشت، ترس و ناباوری. هرکاری که بهشون گفته می شد رو انجام میدن فقط به خاطر اینکه امید دارن این کارها به نحوی به آزادیشون منجر بشه.... اما هری مثل بقیه نبود. اره اونهم مثل بقیه اشک ریخت.... اما لیام تو صورت هری دید که پسر شونزده ساله با قیافه بازیگوش و موهای فرفری، برای هرچیزی که ارزش مبارزه داشت، جنگید.

لگد زدن، خشمگین شدن، گاز گرفتن مسئولان مثل یه حیوون وحشی وقتی که داشتن اون رو از درمانگاه به دفتر آقای کاول می بردن و بعد هم به اتاق تتو و از اونجا هم به اتاقش که عملا زندانش بود.

و بعد در طول تمام اتفاقاتی که بعدا براش افتاد؛ به مزایده گذاشتن بکارتش به بالاترین پیشنهاد، آموزش دیدنش و اولین مشتریانش، لیام منتظر بود تا هری بشکنه. منتظر بود تا جرقه ی درون هری خاموش بشه ... اما این هیچ وقت اتفاق نیفتاد...

اگر هرچیزی، در هر زمانی برای هری اتفاق میفتاد فقط باعث میشد هری جسور تر از روز قبل بشه و لیام بیشتر از قبل تحسینش کنه.

همه ی اونها پشت میله های زندان بودن رو تجربه کردن اما هری تنها کسی بود که میله های زندان رو لرزوند.(بهشون ضربه زد.)

لیام با محافظت کردن از هری بزرگ شده بود، تقریبا مثل از هری مثل یه بردار بزرگتر مواظبت می کرد و به خودش قول داده بود که ازش مراقبت کنه. جنگید تا بتونه مسئول هری باشه، مخصوصا وقتی که قفس پرنده، بدترین خشونت های خودش رو انجام میداد و لیام میتونست از هری محافظت کنه....

Birds in Gilded Cages(larry)(persian)Where stories live. Discover now