🔮memory14🔮

1.9K 292 120
                                    

از دید تهیونگ:

در حالی که داشتم‌سوت میزدم و اصلا برای کلاسم که دیر شده بود عجله ای نداشتم به سمت مسیری که خودم و جیمین پیدا کرده بودیم رفتم.

داشتم میرفتم که یهو  از کلاس Dصدای داد شنیدم .

کنجکاو شدم و در حالی که یه اخم روی صورتم بود به سمت کلاس رفتم.

آروم لای در رو باز کردم و احساس کردم دیگه نفس نمیکشم.جیمین در حالی که بیهوش بود روی زمین افتاده بود و چند نفر داشتن لباس هاش رو پاره میکردن.....

نمیتونستم‌باهاشون در بیوفتم پس یه فکری به سرم زد.....از اونجایی که اون قسمت تقریبا متروکه بود و دوربین نداشت گوشیم رو طوری تنظیم کردم که نمای کلاس بیوفته

  این کارو توی کمتر از ۲۵ ثانیه انجام دادم و به سمت کلاس کوکی رفتم. یونگی و کوکی کلاس های مشترک داشتن....

از دید یونگی:

سر کلاس مضخرف هندسه بودم که یهو در باز شد و به دیوار خورد.

تهیونگ در حالی که نفس نفس میزد داخل اومد. همه با چششم هایی که ۶ تا شده بود داشتن حرکات تهیونگ رو دنبال میکردن.

تهیونگ بدون هیچ مقدمه ای دستای منو گرفت من رو بلند کرد و بردم بیرون از کلاس. داشتیم میدویدیم که وسط راه ایستادم.

یونگی: چی شده؟؟؟؟؟ چه ته؟؟؟؟؟ چرا رنگت پریده؟؟؟

اما تنها چیزی که تهیونگ گفت"جیمین" بود. باهاش به سمت کلاس D رفتم. تهیونگ بی مقدمه درو باز کرد.

از دید سوم شخص:

جیمین در حالی که لخت بود روی میز خوابونده شده بود. مینهو در حالی که شلوار و باکسرش رو پایین کشیده بود، میخواست بدون هیچ گونه آماده کردنی به جیمین تجاوز کنه. یونگی با دیدن این صحنه بدون اهمیت به چیز دیگه ای به طرف مینهو رفت و یه مشت محکم به صورت مینهو زد.

افراد ترسوی مینهو با دیدن اینکه سردستشون با اولین مشت بیهوش شد به سمت در رفتن اما تهیونگ جلوشونو گرفت.

تهیونگ: کجا میرین ترسوهای بزدل؟

افراد مینهو سعی در کنار زدن تهیونگ داشتن که با ورود نامجون و جین کارشون بی فایده شد. در این حین یونگی نگران و بی توجه به اطراف به سمت جیمین رفت و زدن سرد و برهنشو به آغوش کشید.

ناخواسته بغض کرده بود....

نگران بود از اینکه اگه دیر میرسید چه بلایی سر جیمین پاک و مظلومش میومد...

جین،تهیونگ و نامجون به سمت اون دو رفتن و میخواستن که لباس های جیمین رو تنش کنن.

یونگی: نمیخواد. خودم تنش میکنم شما اونور رو نگا کنید.

ʚ𝙔𝙤𝙪𝙧 𝙢𝙚𝙢𝙤𝙧𝙞𝙚𝙨ɞWhere stories live. Discover now