🔮after story 2🔮

1.8K 217 80
                                    

جین: اه....انقدر تکونش نده.....یکم اروم باش....واهاییی....نکنننن......ببین یه کاری نکن بیام.....

کوکی در حالی که پایین نردبون رو گرفته بود، تا مبادا جین زمین بخوره، همزمان داشت به اهنگ گوش میداد.....

و خودشو با ریتم اهنگ بی توجه به غر غر های جین تکون میداد......

و خب جین وقتی یاده این میوفتاد که هنوزبچه های یونمینو ندیده و هنوز واسه مرگش زوده بیشتر حرصش میگرفت و بالاخره پاشو کوبید روی شونه ی کوکی.....

کوکی گیج و منگ اهنگ رو قطع کرد و به بالا، جایی که جین ایستاده بود نگاهی کرد....

جین: پدر سگ مگه با تو نیستم میگم اروم باش؟؟؟ نزدیم بودم بیوفتم زمین....

کوکی: هیونگ دردم گرفت....

جین: خب؟؟؟؟ خببب؟؟؟؟ حالا چه کنم؟؟؟؟ نه تو به من بگو حالا چ کنم؟؟؟؟

کوکی: ببخشید.....

جین در حالی که داشت سعی میکرد بنر رو به دیوار بچسبونه، همزمان غر میزد....

جین: چه قدر بهت گفتم منو حرص نده؟؟؟ چه قدر گفتم درس بخون مثله بچه مردم بشی..... گوش خو نمیدی......همش چپیدی تو اتاق معلومم نیست چه غلطی میکنی با اون لامصب شده....

کوکی: وا هیونگ😐 لامصب شده چیههههه؟؟؟ تهیونگه....تهیونگ....

جین: حالا هر چی....

داشت سعی میکرد بنر رو صاف نگه دارع....

جین: گمشو برو از دور ببین کج نذاشتمش...؟

کوکی: نه هیونگ خوبه....

جین: وای خدا نمی دونم چرا از صبح کمر درد دارم....زیر دلم هم یه جوریه....

جین اومد بنرو بچسبونه ..... ولی خب چسب نواری نداشت....

جین: کوکی؟؟؟ نوار داری؟؟؟

کوکی: چ_چی؟؟؟؟

جین: وا😐 تهیونگ چیزشو میکنه تو کیونت یا تو گوشت نا شنوا شدی؟؟؟ میگم نوار داری؟؟؟؟

کوکی باورش نمیشد......ینی هیونگش.....

کوکی: ن_نوار؟؟؟؟؟ ه_هیونگ اشکال نداره......قول میدم به کسی نگم....

جین: چیو نگی؟؟؟؟ بابا برو گمشو اون نوار هارو بیار...

کوکی: نامجون هیونگ میدونه؟؟؟؟ دکترچی؟؟؟ دکتر رفتی؟؟ میخوای خودم به بقیه میگم....

جین نگران از نردبون پایین اومد و به سمت کوکی رفت...

جین: یا استخودوص کوکی خوبی؟؟؟؟ چی میگی واسه خودت؟؟؟؟ بابا من فقط نوار میخواستم....

کوکی زد زیر گریه.....

کوکی: هیونگگگگگ.....نههههههه نمیرررررر......

ʚ𝙔𝙤𝙪𝙧 𝙢𝙚𝙢𝙤𝙧𝙞𝙚𝙨ɞМесто, где живут истории. Откройте их для себя