اندر احوالات 2سال خویشتن داری

6.9K 1.1K 382
                                    

دردی که توی کمرش می پیچید،مانع خوابیدنش میشد،بالاخره دست از تلاش برای نادیده گرفتن درد و بیشتر خوابیدن برداشت و چشم هاش رو باز کرد.
دیدن چهره ی صبحگاهی تهیونگ از این فاصله و نوازش کردن موهای شاخ و بهم ریخته ش،موهبتی بود که توو 2سال گذشته بخاطرش سختی های زیادی متحمل شده بود.از یادآوری خاطره ی تلاش های شبانه ش برای اغوا کردن تهیونگ لبخندی روی لبش نشست و غرق افکارش شد.

...................................

فلش بک(یک سال پیش؛17سالگی جونگکوک):

درحالیکه برای تمرکز بیشتر زبونش رو کمی بیرون آورده و چشمهاش رو تنگ کرده بود،تمام تمرکزش رو روی تنظیم میزان نیرویی که به دستگیره در وارد میکنه گذاشت و دستگیره رو به سمت پایین هل داد و با حداقل سر و صدای ممکن در اتاق تهیونگ رو باز کرد،پاورچین پاورچین روی نوک پا خودش رو به تختش رسوند،گوشه ی پتوش رو به آرومی کمی بالا آورد و آروم و بی صدا خودش رو در حالیکه نفسش رو تو سینه حبس کرده بود،زیر پتو جا داد.

تهیونگ اخمی کرد و همین برای سکته دادن جونگکوک و چندثانیه بی حرکت موندنش کافی بود ولی وقتی بیدار نشد،کوک به آرومی نفسش رو آزاد کرد و تا جایی که بالشی که ته بغل گرفته بود بهش اجازه میداد؛ نزدیکتر شد،دستش رو روی قفسه سینه ی برهنه ش نشوند و با لبخند گنده ای که روی لبهاش نشست،به پلکهاش اجازه ی بسته شدن داد که صدای خشدار و خوابالود تهیونگ به طرز ترسناکی آرامش متزلزلش رو به نابودی کشوند:

_داری چیکار میکنی جونگکوک؟

چی از این بدتر؟!
شده بود آنچه نباید می شد و تهیونگ رو بیدار کرده بود،پس دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت ؛ با همین استدلال و البته خشمی که از سختگیری های عجیب تهیونگ گریبانش رو گرفته بود،از بین دندون هاش غرید:

+داعم میعابم هیون!(دارم میخوابم هیونگ!)

تهیونگ،کلافگی و خشم جونگکوک رو از شکست خوردن نقشه ش حس کرد ولی کوتاه نیومد:

_اینجا؟؟نباید توو اتاق خودت بخوابی کوک؟

جونگکوک،در یک آن دل به دریا زد،چشم هاش رو تنگ کرد،نیشخند شروری زد و درحالی که دستشو نوازش وار روی سینه تهیونگ حرکت میداد،با دست دیگرش شروع به کشیدن دایره های فرضی حول نیپل چپ ته کرد و جواب داد:

+نچ!بایع پیش دوس پسعم بعابم.(باید پیش دوست پسرم بخوابم)

تهیونگ،مچ دستش رو محکم گرفت و بین زانوهاش گیر انداخت:

_انقد سخته به حریم شخصی دوست پسرت احترام بذاری جونگکوک؟؟این چندمین باره؟؟وقتی میگم باید جدا بخوابیم،حتما یه چیزی میدونم که میگم دیگه!!

جونگکوک که گوشش از این مدل حرفهای تهیونگ پر بود،بدون مکث و با عصبانیت جواب داد:

+بعضی وعتا عس میعنم ازم عوشت نمیاد،فعط دعت برام سوحته و از سر عیرعواهی و برای نشعستن دعم عبوعم کردی.(بعضی وقتا حس میکنم ازم خوشت نمیاد،فقط دلت برام سوخته و از سر خیرخواهی و برای نشکستن دلم قبولم کردی.
کوک همچنان توی تلفظ صامت ها مشکل جدی داره)

The Change ( Completed )Where stories live. Discover now