عشق،از خودخواهی ها و خودپرستی ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در "حضور"است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.اگر زاویه دیدمان،نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار نباشد.بگذار فرق داشته باشیم.بگذار در عین وحدت، مستقل باشیم.بخواه که یکدیگر را کامل کنیم و نه ناپدید!
تو نباید سایه ی کمرنگ من باشی
من نباید سایه ی کمرنگ تو باشم
بیا بحث کنیم
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم
بیا کلنجار برویم
ولی نخواهیم که بر هم غلبه کنیم
بیا فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها و حتی اختلاف های اساسی مان،باقی بماند
بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند و نه فنای متقابل!چهل نامه ی کوتاه به همسرم
نادر ابراهیمی...............................
تهیونگ،همونطور که مشغول ور رفتن با دوربینش بود،از پشت میزکارش بلند شد،به سمت اسپیکرهای عظیم الجثه ای که جونگکوک جدیدا خریده بود و الان در حال پخش صدای اعصاب خردکن آیو با آخرین حد قدرتشون بودن،رفت و تلاش کرد سر از ریموت کنترل عجیب غریبش درآره و با کم کردن ولوم،گوش هاش رو از کر شدن نجات بده که جونگکوک مثل اجل معلق از ناکجا سر و کله ش پیدا شد و کنترل رو از دستش قاپید:
_باز که مث پیرمردها شدی هیونگ!!
تهیونگ،چشمهاش رو چرخوند و برای اینکه توو اون سر و صدای کرکننده،صداش به کوک برسه؛هوار زد:
+همسایه ها شاکی میشن کوک!!!
جونگکوک،شونه ای بالا انداخت و پرسید:
_آها!پس دلیلش همسایه هان،نه اینکه تو از آیو بدت میاد؟؟
تهیونگ،ابروهاش رو در هم کشید،دستش رو پشت گوشش گذاشت و داد زد:
+چی؟؟؟نمی شنومممم!!
و عقبگرد کرد که بره ولی جونگکوک به سرعت صدای موزیک رو میوت و سوالش رو تکرار کرد:
_میگم احیانا دلیلش این نیس که از آیو خوشت نمیاد؟
تهیونگ،همچنان مشغول با دوربینش،از جواب دادن طفره رفت:
+خدایا شکرت!!گوشهامو نجات دادی!
که با اعتراض جونگکوک مواجه شد:
_هیونگ!!
+نه!چرا بدم بیاد؟خواننده موردعلاقه م نیس ولی ازش بدمم نمیاد.
گفت و شونه بالا انداخت.
_پس یعنی قراره به قولت عمل کنی؟!
تهیونگ،باتعجب پرسید:
+کدوم قول؟؟
_یادته یه بار،بی اجازه رفته بودی سراغ دفترم؟؟
تهیونگ،با بدبختی،گوشه های لبش رو به طرفین کشید:
+اوه!اون!آره..یادمه!
STAI LEGGENDO
The Change ( Completed )
Fanfictionوضعیت: تکمیل شده کاپل اصلی: ویکوک/ کوکوی ژانر: درام، رومنس، روانشناسی میدونی قبل از اینکه یه اتفاق خیلی بزرگ توو زندگیت بیفته، درست قبلش، چی میشه؟! هیچی! دقیقا هیچی. و این اتفاقیه که برای کیم تهیونگ هم رخ میده. درست وقتی اونقد درگیر روزمرگی هاشه که...