☆●•~Red line E16~•●☆

2.2K 514 197
                                    

پوسترو دوست دارید؟ 🙄 خوشگله ؟
ووت یادتون نرها❤•-•

.
.


به تقویم نگاه کرد و داد زد : وای نهه چند روز فقط موندههه ..

- بکهيييييييييييووووووووون !!

با فریاده یه دفعه ای چانیول ، از جاش پرید و با بهت به جلوی در اتاق خیره شد ..

- به جای اینکه هر دقیقه به تقویم نگاه کنی و روز شماری کنی ، اون سوالایی که بهت دادمو حل کن .

پوفی کشید : داررررم حل میکنم دیگههه

- سریع تر ، اینارم شب باید حل کنی
گفت و  برگه های توی دستشو تکون داد و جلوی بک روی میز انداخت .

بکهیون صورتشو به حالت گریه در آورد : وای نههههه بسته دیگ ، از صبح تا حالا همش دارم معادله حل میکنم و مساحت زیر نمودار حساب میکنم .

اما چانیول بی توجه به ناله هاش به ساعت مچیش نگاهی کرد و بالا سرش ایستاد :
- خب الان ساعت ۵ شده .. بهت گفتم ۲ ساعت وقت داری ، چندتا سوالو حل کردی ؟

بک با لبای آویزون روی صندلیش‌ جا به جا شد و به سوال های رو به روش خیره شد : ۱۲ تا

- بدک نیس

یهو با ذوق پرسید : واااقعاااا ؟

توی این چند وقت ، چانیول هر روز مجبورش میکرد بشینه درس بخونه و کلی سواله چرته ریاضی حل کنه و از همه بدتر این بود که بهش گشنگی میداد و میگفت با شکمه پر نباید درس بخونه و بدترینش هم این بود که توی این مدت حتی یک بار هم بهش نگفته بود آفرین یا فایتیگ یا هر کوفت و زهرماره دیگه ای و حالا بنظر بکهیون "بدک نیست " یعنی "آفرین بک ، شق القمر کردی"

- آره ، پاشو ببینم چندتارو درست حل کردی

بدون حرفی هیجان زده از روی صندلی پرید و چانیول جاش نشست و بعد از برداشتنه مدادی شروع به تصحیح کرد .
سراغ سوال اول رفت و با دقت توی ذهنش سوال رو خوندن و جواب بکهیونو چک کرد . دریغ از دو چشم تیله ای که کمی بعد روش زوم شدن .

نگاه بک به صورت جديش افتاد و ناخواسته لبخند شیطنت آمیزی زد و یکم خودشو جلو کشید : چانیول .

-هوم ؟

+ ام میشه هر سوالیو که درست حل کرده بودم برای سوالای بعد بهم قوت قلب بدی ؟

چان پوزخند زد : قوت قلب ؟

+ اوم

بهش نگاه کرد : هر وقت تونستی یه آزمونو کامل درست حل کنی بعد شاید قوت قلب هم بهت دادم .

بک یهو زد به شونش : يااا ، نمی میری که ..

چان جلوی شماره ی سوال اولو تیک زد و سراغ سوال بعدی رفت : چه قوت قلبی میخوای حالا ؟

🔴▪︎Red line▪︎🔴Seosen1(Full)Where stories live. Discover now