Chapter 2

1.9K 394 21
                                    

لوهان بی حوصله نفسش رو از بینی ش بیرون داد و سرش رو از پشتی راحتی، روی شونۀ سهون منتقل کرد و از همونجا زیرزیکی به اخمای در هم و مردمکای تیره ش که انگار به تلویزیون و فیلم درحال پخش چسبیده بود، نگاه کرد و دست آخر به بازی انگشتای خودش با لبایی برچیده چشم دوخت..

سهون بی اندازه تو بحر فیلم فرو نرفته بود؟ از وقتی از بیمارستان برگشته بود یک کلمه هم با لوهان حرف نزده و شدیدا تو فکراش غرق بود طوری که حتی صداش رو هم انگار نمیشنید و لوهان مجبور شد چندبار بازوش رو تکون بده تا توجهش رو جلب کنه که برای شام سر میز بره..

و لوهان حاضر بود قسم بخوره این فکری که ذهن سهون رو درگیر کرده، اصلا دوست داشتنی نیست..حالا از هر نظری میخواست باشه! وگرنه که ابروهای سهون تا این حد نباید تو هم گره میخوردن..

سهون- چیشده لوهانم؟ چرا آروم نمیگیری؟

اونقدر سرش رو روی شونۀ سهون جابه جا کرد که نگاهش رو سمت خودش کشید..

لوهان- خوبم چیزی نیست..فیلمت رو نگاه کن..

مثلا نمیخواست دلخوری ش تو لحنش مشخص باشه ولی توپیدنش باعث شد سهون بر و بر نگاهش کنه..

سهون- من احمقم؟ یا اینجوری فرضم میکنی؟

چشمای لوهان گرد سمتش برگشت و تنش بدنبال سرش، تاحدی که دید کافی به سهون پیدا کنه، عقب رفت..

لوهان- چه مرگته؟ من کِی همچین حرفی زدم؟

سهون با اخمی پررنگ تر اما نه جدی، انگشتاش رو زیر چونۀ لوهان زد تا سرش رو دوباره نزدیک بکشه و شستش رو روی لباش مهر کنه

سهون- چرا تازگیا اینقدر بددهن شدی؟

لوهان بی اعصاب دست سهون رو پس زد و حرصی یکم اونورتر تو جاش نشست..طوری محکم باسنش رو روی راحتی کوبید که موهاش شلخته روی پیشونی ش ریخت و مجبور شد قبل از شروع حرفاش، دست بندازه تا کنارشون بزنه..

لوهان- آره من بددهن و بی ادب..از وقتی اومدی باهام حرف نزدی، اونوقت توقع داری باادب بمونم واسه ت؟

سهون نیمچه لبخندی زد و چشمای تنگ شده ش رو بهش دوخت

سهون- مشکلت الان اینه؟

لوهان- گمشو..مشکلی ندارم..

دستاش رو با همون ناراحتی و دلخوری زیر بغلش زد و روش رو از سهون برگردوند..سهونی که با عشق به عزیز وحشی شده ش نگاه میکرد و درعجب بود که بعد از این چند ماه که از ازدواجشون میگذشت چطور هنوز نتونسته رامش کنه؟

سهون- مشکلی داشته باشی یا نه، خودم حلت میکنم..

لوهان که با اخمی سوالی سمتش برگشته بود تا "چی چرت میگی؟" تو ذهنش رو تو صورت سهون تشر بزنه، از خیزی که سهون سمتش برداشته بود جیغ خفه ای کشید و دست و پاهاش رو باز کرد تا فرار کنه اما موفق نشد و زیر تن سهون گیر افتاد..

[ℭ𝔬𝔪𝔭𝔩𝔢𝔱𝔢𝔡] ༄𝓐𝓰𝓪𝓲𝓷 -𝓪𝓯𝓽𝓮𝓻𝓼𝓽𝓸𝓻𝔂࿐Where stories live. Discover now