▪5▪

1.3K 248 71
                                    

#اوه اوه نمیخواستم بترسونمتون ملکه

با تپش قلب بالا به دختر رو به روش نگاه کرد

+ت..تو کی هستی؟

دختر لبخندی زد

#من پارک جوانگ هستم و شاه منو استخدام کردن تا با شما حرف بزنم و پیشتون باشم حالا میشه این رسمی حرف زدن رو بزارم کنار چون داره حالم بهم میخوره

+ا..اره۰

دختر لبخندی زد و خودش رو روی تشک روی زمین پرت کرد

#اسمت؟

+سوکجینم جین صدام کن

#جین برو بگیر بخواب که فردا عروسیته

+خفه شو

#چیه خببب

+تو فقط بخواب

☆☆☆☆☆☆

صدای جیرجیرک ها و خش خش درختان بر اثر باد اهنگ زیبایی رو ساخته بود...خواب به چشمای جین نمیومد نفس عمیقی کشید سمت پنجره ی اتاق حرکت کرد...به اسمون عمیق و مشکی توی تاریکی شب نگاه کرد،،،بارون نم نم بوی سبزه های توی باغ رو راه انداخته بود...دلش هوای بیرونو میخواست،مثل اینکه اسمون تیره رنگم مثل جین حرف های زیادی داشت...اروم سمت د  رفت و با ظاهرش که لباس خواب تنش بود دقت نکرد...سمت باغ رفت،با هر قدم حس ارامش تمام تنش رو وجود میگرفت...روی تخته چوبی که برای نشستن گذاشته بودن نشست و به تک ماه توی اسمون چشم دوخت...

+این ادم چشه؟اگه منو برای رفع نیاز جنسیش نمیخواد چرا منو انتخاب کرد؟اگر منو اندازه کسی که بتونه باهاش باشم نمی ببینه چرا منو انتخاب کرد؟من که از خدامه ولی برای این مردم ناراحتم،ناراحتم که یه دیوونه میخواد حکومتشونو دستش بگیره...

با حس گرمای تزریق شده به بدنش تفسش رو حبس کرد...به پشت برگشت و به به نامجون که شنل سفید رنگی رو روی دوشش انداخته بود خیره شد...اب دهنش رو محکم قورت داد

+ب..بخشی..

_هوا سرده باید بیشتر مراقب باشی

روش رو برگردوند و از جین دور شد

+حر..فامو شنی...

_مهم نیست...

+گند بزنن او این شانس

زیر لب زمزمه کرد و باز به ماه خیره شد

♡♡♡♡♡♡♡

@نامچونن نامجونن

با صدای پسر سمت همون نقطه سرش رو چرخوند

_چیشده یونگی؟

@کِن...کِن دوباره برگشته...

دستاش یخ و زد و بدنش بی حس شد...اروم زمزمه کرد

_ک..کِن؟

☆☆☆☆☆☆

I'm not girl🌈Where stories live. Discover now