▪10▪

1K 224 70
                                    

_چی!؟

به سرعت از جاش بلند شد و به پسر عموش هیچ اهمیتی نداد...البته که کِن هم اهمیتی نمیداد و تنها چیزی که تمام حواسشو  گرفته بود چشمهای اون پسره که یونگی خطاب میشد بود...

☆▪☆▪☆▪☆▪☆▪☆▪

_کجاس؟

داد زد و توجه پیش خدمت ها رو به خودش جلب کرد...

_زبونتون رو بریدن!؟

[عا..عالیجناب ایشون ت..ته باغن

با قدرت سمت جین دوید..کارکنان باغ و خدمتکاران دور جین جمع شده بودن، سریع کنارشدو زد و رو زمین دو زانو نشست...وقتی رنگ سفید شده و پریده ی جین رو دید چشماش رو از روی خشم بست و سمت مرد ها و زنایی که دور جمع شده بودن کرد و فریاد کشید

_هیچکس اینجا نبود ببرتش پیش پزشک هان؟

همه این رنگ از خشم پادشاه رو می شناختن...دفعه ی قبلی که اینشکلی شده بود اتفاقات خوبی نیوفتاده بود، یکی از زنان دربار با اضطراب نود درجه خم شد

[ س..سرباز مین گ..گفتن که..م..ما کاری نکنیم تا ما بیاین

جین رو روی دستاش بلند کرد و سمت عمارت حرکت کرد...ضربان قلبش تند میزد و دستاش بی حس شده بود، حسی بود که هیچوقت تجربه اش نکرده بود...نمیخواست به این زودیا جین رو از دست بده، اون تازه به دستش اورده بود..سرعت حرکاتش رو بیشتر کرد و لباس جین رو توی دستش فشرد،،،دخترکی که جلوی در اتاق بود تعظمی کرد و به سرعت در رو وا کرد، جین رو روی تخت گذاشت و لباساش رو صاف کرد، رو به دخترک کرد

_برو به پزشک سلطنتی بگو بیاد..زود

دخترک هل شده سری تکون داد و ادای احترام کرد و بیرون رفت
نامجون برگشت و بغل تخت زانو زد...دستای یخ زده اش رو روی گونه های سفید و رنگ پریده ی جین کشید...میتونست بگه هر لحظه وابستگیش به جین بیشتر میشه...
با کوبیده شدن در توسط پزشک هان از جاش پاشد...
هان ادای احترامی کرد و سریع بالای سر جین نشست، دستاش رو روی پیشونی جین کشید و نگاه مرموزی کرد..چشماش رو باز کرد و نگاه ریزی کرد و رو به نامجون کرد

[اتفاق خاصی نیوفتاده سرورم...بخاطر ضعف و تحلیل رفتن بدنشون یوده بهتره چند روزی تنهایی جایی نرن که اگر دوباره مشکل پیش اومد تنها نباشن، غذا های مقوی بخورن و نوشیدن مایعات رو از یاد نبرن

_مرسی هان

هان تعظیمی کرد

[ وظیفه س سرورم

_میتونی بری

سری تکون داد و بیرون و از در خارج شد...بلافاصله یونگی با چهره ی هراسون جلوی در ایستاد

@س..سرورم

_راحت باش...کسی نیست

یونگی به سرعت سمت نامجون رفت و کنارش نشست..به چهره اش که با جین خیره شده بود نگاه کرد

I'm not girl🌈Where stories live. Discover now