Is he a dominat?

490 90 5
                                    

رو اپن نشسته بودمو تکیه زده به دیوار کنارش زانوهامو بغل کرده بودم. بارن تو آشپزخونه داشت با حوصله برای خودش یه دمنوش خاص که هر روز صبح میخورد آماده میکرد و من مدتی میشد که به شونه های پهن و گردن سفیدش که زیر تیشرت مشکیش خودنمایی میکرد نگاه میکردم.

حواسش به من نبود و این برام کمی غریب بود. نزدیک دو ماه از زندگی مشترک باهاشون میگذشت و من بدجور به توجه همه جانبه‌شون به خودم عادت کرده بودم‌. حالا که زودتر از همیشه از خواب بیدار شده بودم و هارن بیرون بود و دوتای دیگه هم هنوز خواب بودن با این بی حواسی بارن به خودم یه حس نارضایتی زیر پوستم داشت گزگز میکرد.

یه چیزی در مورد این پسر بود که ذهنم چند وقتی درگیرش شده بود. حالا که موقعیتش هم جور بود بی هوا گفتم: میشه یه سوال ازت بپرسم؟

پشتش به من بود و با دقت داشت یه ماده ای رو پودر میکرد ولی از لحنش مهربون و صدای گرمش لبخندی رو لبام نشست: میشه همیشه ازم سوال بپرسی؟

- چرا همیشه تو رابطمون خودتو کنترل میکنی؟

دستاش از حرکت وایستادن. شاید فکر نمیکرد که من فهمیده باشم و واقعا انقدر خوب کارشو انجام میداد که تا همین دو هفته پیش اصلا متوجه نشده بودم. اما تو چندتا رابطه ی اخیرمون به این نتیجه رسیدم که اون بعد رابطمون کامل راضی نمیشه. ارضا میشد اما یکم بی قراری و بی تابی میشد تو رفتارش بعد هر بار رابطمون دید و این فقط نشون میداد اون کاری که میخواسته بکنه رو نکرده.

--- دوست نداشتم بفهمی..

چیزی نگفتم و اون که دوباره مشغول ادامه کارش شده بود خودش بعد کمی سکوت توضیح داد: جوابش واضحه لیوای. بدن تو طاقت تمام منو نداره.

جمله‌ش کوتاه بود ولی کاملا منظورو رسوند. تعجب کردم چون فکر نمیکردم اونکه شخصیت وحشی نارن رو هم نداره تو رابطه جوری باشه که من با این تحمل زیاد و زبون زدم نتونم تاب بیارم..

- شاید بتونه... تو که امتحان نکردی.

--- موضوع اینه که لیوای من تقریبا هیچ حد و مرزی ندارم. مرز منو همیشه پارتنرم تعیین میکنه وقتی که تقریبا داره بیهوش میشه من میفهمم بهتره دیگه تمومش کنم.

لعنتی عجب کمری!
- پس تو با من زوری ارضا میشی؟

تک خنده ی کوتاهی کرد: جوری که با تو رابطه دارم اگه هرکس دیگه ای بود حتی تحریکم نمیشدم‌. ولی تو فرق داری.

دیگه واقعا داشتم شاخ در میاوردم. معذب شده بودم.. : خب.. امم.. یعنی یجور تمایلات اس امی داری یا فقط کمرت جادوییه؟

صدای خنده ی ارومش رو لبای من لبخند کوچیکی اورد.. : بهتره نگم..

پس حتما اولی هم درست بود. اصلا فکرشو نمیکردم بین اون چهار نفر بارن یه دام واقعی باشه. به هارن خیلی بیشتر میومد ارباب گونه رفتار کنه. یه نوع حس خجالت از این پسر سکسی قد بلند تو وجودم نشست و همه ی رابطه هامون جلو چشمم داشت پخش میشد. اینکه همچین تمایلاتی داشت و جلو من حتی به روی خودشم نیاورده بود خیلی حرف بود اما خجالتم بیشتر بخاطر این بود که حس راحتیم باهاش تو یه آن از بین رفته بود.

Am I allowed to love you?Where stories live. Discover now