can't underestand you

227 48 161
                                    

انگار کوه کنده باشم؛ بدجور احساس خستگی می کردم. هرچند تمام کاری که کردم رفتن به قبرستون، گریه کردن و برگشتن اون راه طولانی به خونه بود ولی هنوزم انگار رس وجودم رو کشیده بودن که از دیدن چهره ی داغونم تو آیینه حتی خودمم تعجب کنم.

تونستم بارن رو با موفقیت راضی کنم دنبالم نیاد و خودم تنها برگردم. فقط تصور این که منو با این قیافه می دید باعث میشه سردرد بگیرم. احتمالا چند روز پیاپی داستان داشتیم سر اینکه امروز چیشده بوده و من چرا ناراحت بودم. بعد با هم دعوا می کردن که ناراحتی من تقصیر کیه ولی با شناختی که از خودم جلوی اونا داشتم، هیچ بعینبود که همه چیز رو لو بدم.

واو لیوای، خودت رو جمع و جور کن! هیچکدومشون نباید می فهمیدن من امروز کجا رفته بودم، چون به هرحال اینکه بفهمن من هنوز به اروین فکر می کنم خودش از پایه اشتباهه. دلم نمی خواست ببینم چهار نفر تو خونه رفتن تو لاک خودشون و مسببش هم منم!

پس یه جایی واسه اب زدن به دست و صورتم پیدا کردم، با پول کمی که همراهم داشتم یه چیزی خوردم و وقتی حس کردم دیگه مثل مادر مرده ها به نظر نمیام دوباره سوار مترو شدم. معمولا از مترو سواری خوشم نمیومد. مجبور بودم عین سلبریتیا ماسک بزنم چون وضع من از یه سلبریتی خیلی خجالت اورتر بود اگه بقیه منو تشخیص میدادن. مصلا با انگشت اشاره نشونم میدادن کنار بغل دستیشون پچ پچ می کردن عه عه این یارو، همون فاحشه ی معروف! یا یکی به عنوان طرفدارم جلو میومد و سی دی پورن هاش رو بهم میداد تا روش امضا کنم. همین الان هم که ماسک داشتم به خاطر چشم های قرمز شده و جلوی موهام که موقع شستن صورتم خیس شده بود چند نفری عجیب نگاهم می کردن. لباسام خیلی گرون بود، از اون جایی که فردریک هر سال تولدم گونی گونی لباس جدید برام می فرستاد انگار چقدر من وقت پوشیدنشون رو داشتم! ولی هنوزم از چهره هاشون می خوندم فکر می کنن من لابد این کاپشنو بوت هام رو از کسی دزدیدم!

نه، لطفا همچین فکری نکنید. درسته که اینا هدیه ان ولی بازم من دارم نون اون همه سرویسی که به کله گنده های مملکتتون میدم رو می خورم. کی میدونه اگه من نبودم تا اونا نیازهای عجیب غریب جنسی و عصبانیتشون از زمین و زمان رو روم خالی کنن الان چه بلایی سر این کشور میومد؟ من یجورایی ناجی این مردم نبودم؟

هرچی بیشتر به تیکولا نزدیک میشدم بیشتر حس اضطراب می کردم. همشون خیلی بهم زنگ زده بودن، البته بعد اینکه با بارن کنار اومدم دیگه نزدن ولی هنوزم اون همه میس کال ثابت می کنه فهمیده بودن یه چیزی می لنگه و دقیقا من باید چه کوفتی بهشون می گفتم؟ مثلا بگم حواسم پرت بود گوشیمو گم کردم بعد که پیداش کردم بلافاصله جواب بارنو دادم؟ ولی به خودش گفتم داشتم با کسی حرف میزدم. الان بپرسن با کی بودی چی بگم؟

فکر کنم این از همون معظلات چهار تا معشوقه داشتن بود؟ اگه فقط یکی بود می تونستم یه جوری خرش کنم ولی الان هر کدوم یه غول مرحله ان که قراره نیست بهم مهلت بدن دونه دونه از پسشون بر بیام. منظورم اینه که اصلا فرض رو بذاریم بارن دلش نیاد بهم گیر ولی کی قراره جواب نارنو بده؟ من تا حالا پیش نیومده نارن رو عصبانی کنم و الان دقیقا از فکر اینکه چقدر عصبانی ممکنه باشه اندام های مردونگیم اون پایین دارن می لرزن و حس میکنم درست قبل ورود بخونه جفتشون کلا میفتن پایین و قل می خورن میرن.

Am I allowed to love you?Where stories live. Discover now