°• ~♡20♡~ •°

1.9K 304 148
                                    


با صدای کشیدن لاستیک ها روی اسفالت و توقف غیر منتظره ی ماشین سرشو سمت تهیونگ برگردوند اما انگار کمی دیر کرده بود چون اون زودتر خودشو از ماشین بیرون کشیده بود و حالا داشت عرض خیابون رو طی میکرد.

سرشو برگردوند تا کلیدو برای قفل کردن در ها پیدا کنه اما با ندیدن اون ابرویی بالا انداخت..با تردید دستشو به دستگیره رسوند اما با باز نشدنش اخماش از هم باز شد...

خودشم میخواست همین کارو کنه پس چندان اهمیتی نداشت..بی توجه به صدای گریه ی دختر بچه ای که انگار درست زیر گوشش فریاد میزد ، پاهاشو تو شکمش جمع کرد و سرشو روی اونها گذاشت...با بیاد اوردن اینکه این ماشین هیونگش نیست نفسشو کلافه بیرون فرستاد و صندلی چرمی که کمی کثیف شده بود رو تمیز کرد.

از طرفی تهیونگ گیج شده بود که دقیقا باید دنبال چی باشه که به درد جفتش بخوره..پس فقط سعی کرد با صاف کردن صداش دختر پشت کانتر رو متوجه خودش کنه!

_ ببخشید شما...شما قرص ضد هیت یا یه همچین چیزی دارید؟!

چیز زیادی از این مسائل نمیدونست پس فقط سعی کرد از خاطرات خاک خوردش با هیونگش کمی اطلاعات بیرون بکشه..به چهره ی گیج دخترک نگاهی انداخت..انگار که فراموش کرده بود اونجا محل تولد خودش و اونها هم نوع های اون نیستن!

لبشو به دندون گرفت و نگاهشو از روبرو گرفت اما با دستی که اونرو دنبال خودش کشید متعجب به چهره ی زن میانسال خیره موند..

" اونجا رو میبینی؟ پیش رستوران غذاهای سنتی کیونگ..بپرسی راهنماییت میکنن الفا.."
حتی مهلت گفتن کلمه ای به تهیونگ که به دیوار تکیه زده بود ،نداد.
نگاهی به سمت مخالفش کرد..دستش رو بالا گرفت تا از ماشین ها فرصت عبور بگیره.کلافه نگاهی به سمت محل پارک ماشین کرد و با دیدن نگاه خیره ی جونگ کوک رو خودش نگاهشو پس گرفت و به روبرو داد.

با باز کردن در صدای زنگوله هایی که از نظر پسر بزرگتر میتونست جزو مخرب ترین چیزها برای پرده ی گوش ثبت بشه،باعث شد به بینیش چینی بده.

_ ببخشید قرص ضد هیت ،یعنی میخواستم..

" نَر ؟ "
بابت گستاخیه پسر روبروش برای قطع کردن حرفش،ابروهاشو تو هم کشید و با فهمیدن منظورش به اجبار سری تکون داد.

" در صورتی که کنترل شده مصرف بشه خطری نداره "

پسر مو قرمز با بی حوصلگی لب زد و قوطی رو سمت تهیونگ هل داد...
تهیونگ قصدش رو نداشت ولی حاضر بود از یه فرد غریبه بپرسه تا بقیه..چون احتمالش دور از ذهن نبود که بعد ها سوژه ای برای خنده های لثه ایه فرماندش باشه!

_ میشه که..یعنی چه عوارضی ممکنه در صورت مصرف نکردن...

پسر عصبی چرخی به چشمهاش داد.انگار که جزو روتین کارش به حساب میومد که با مشتری های این چنینی روبرو بشه و با بی اهمیتی جوابهارو ردیف کنه.

𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔Where stories live. Discover now