حس میکنم یادتون رفته پس یاداوری میکنم یوکی همون دختریه که با چند نفر دستگیر شد پارت 15
______
" شیطنت نکن! "
هوسوک با صدای ارومی به یوکی هشدار داد تا از نوازش لاله ی گوشش دست برداره اما با ندیدن توجهی از جانب امگای کنارش دستاشو بالا اورد و به ارومی انگشتای دختر رو از پوستش فاصله داد..
یوکی نگاهی به دستش که همچنان اسیر بود انداخت،با مناسب دیدن موقعیت کمی خودشو جلو کشید و همونطور که روی نیمکت های چوبیه باغ پشتی به بتا تکیه داده بود شروع به صحبت کرد:
" بنظرت میتونم ازش بخوام بزاره اینجا بمونم...بهر حال الان دیگه اوضاع فرق کرده من نمیتونم بدون تو راهی بشم!-"
با شنیدن صدای نفس های عمیق هوسوک پوزخندی زد و سعی کرد مثل همیشه نقش خودشو به بهترین نحو ممکن اجرا کنه.
لباشو به داخل جمع کرد و با پلک زدن های متعدد سعی کرد قطره اشکی که چشمهاش با تلاش زیادی جمع کرده بودن به بیرون هل بده."هوسوک! "
"یوکی...خودتم میدونی من میخوام بمونی..خودتم میدونی اما تهیونگ نمیزاره غریبه ها برای مدت طولانی تو عمارت بمونن،تو عضو پک نیستی...اگه اونم قانع بشه فرمانده نمیزاره من سالها اینجا زندگی کردم ندیدم برای اجرای قوانین تبعیضی قائل شن! "
هوسوک با ناامیدی زمزمه کرد و درست لحظه ای که فکر کرد دخترک رو قانع کرده صدای بغض دارش رو شنید:
"اما...اما پس چرا جونگ کوک رو اینج-"
"جونگ کوک جفت حقیقیشه..اونا حتی اگه بخوانم نمیتونن جدا از هم زندگی کنن طبیعتشون همینه اما ما..."
"جفت مقدر شده ی هم نیستیم! "
" درسته...نیستیم یوکی"
با بلند شدن امگا از کنارش نگاه غمگیتشو به راه رفته ی دخترک داد..چی میشد حالا که عاشق شده خواسته ای از الفا داشته باشه؟!
برگه ها رو از سطح خیس زمین جداشون کرد...یادش نمیومد چقدر اینجا بوده اما میدونست این راه ، راهِ برگشتی نداره.
اون حاضر بود روی هر چی که داشت ریسک کنه!به خاطر؟
موندن کسی که دوسِش داشت!
.
.
._هیچ میفهمی از من چی میخوای؟از کجا اینقدر مطمئنی که ادم درستی رو انتخاب کردی اون حتی جفت توام نیست، اگه روزی با امگای خودت ملاقات کردی چی؟!
"کافیه! تموم عمرم رو پیش تو و خانوادت گذروندم.نه تنها من بلکه خانواده ی من تمام و کمال در اختیار این پک بودن،تابحال ازت چیزی نخواستم...برای اولین بار قلبم شروع به تپش کرده چطور میتونی ازم بخوای با منطق پیش برم و با فرض اینکه روزی جفت خودمو پیدا میکنم روزامو شب کنم؟! "
YOU ARE READING
𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔
Werewolfتهیونگ یه الفاست که اعتقادی به عشق نداره،اون به خوشگذرونی هاش ادامه میده با وجود اینکه جفتش رو پیدا کرده... کارما بازی بدی رو با امگای ما شروع کرده بود! ༺┈──-----──┈༻ کاپل اصلی: تهکوک کاپل های فرعی: یونمین،نامجین،هوکی ژانر: امگاورس،ومپایر "اسمات ند...