°•~46~•°

442 89 24
                                    


جونگ کوک موهای نسبتا بلندشو با حرص چنگ زد. بعد از لحظه‌ای دستشو نوازش وارانه روی موهاش کشید و با خیره شدن به نقطه‌ای آروم زمزمه کرد.

-موهاش..خیلی بلند شده..
چیزی در قلب پسر شکست. آروم لب پنجره برگشت و به جای خالی جفتش خیره شد.

- جفتم؟!
خنده‌ی عصبی کرد و پرده را کشید. به گوشی روی کنسول نگاه کرد. دو دل بود. بارها خواسته بود از خودش به جین خبری برسونه اما احساس می‌کرد اون هم با وجود دونستن ماجرا بهش دروغ گفته بود.

با قدم‌های نامطمئنی خودشو به اینه قدی گوشه اتاق رسوند. دستشو به آرومی روی مارک روی گردنش کشید.

- چه خیال بافیا که برای این مارک نکرده بودم اما حالا که دارمش انگار بی‌ارزش ترین چیزِ وجودمه.

یقه لباسشو به هم نزدیک‌تر کرد و از آینه فاصله گرفت. با نشستن روی تخت، سر دردمندشو بین دستاش فشار داد.

- دلم برای جین هیونگم تنگ شده...

روزها می‌گذشتند. درست مثل قلب جونگ کوک، امارت هم داخل سکوت و تاریکی فرو رفته بود. کسی تمایلی برای بر هم زدن این آرامش قبل توفانو نداشت.

یونگی و نامجون بارها به در اتاق تهیونگ رفته بودند اما کسی جواب صدا زدن‌های اونارو نمیداد. تهیونگ با حبس کردن خودش درون اتاق باعث به وجود اومدن شایعه‌های زیادی شده بود. از طرفی لیا با استفاده از این موقعیت تهیونگو فاقد صلاحیت برای اداره پک خطاب میکرد و با وقاحت تمام بچه خودشو فرمانده بعدی معرفی کرده بود.

هوسوک برای جلوگیری از درگیری‌ها و چند دسته شدن مردم پک مدام لیا رو دور از بقیه نگه می‌داشت. هر چند در این راه جان فشانی بسیار کرده و بارها از چپ و راست مورد عنایت قرار گرفته بود.

لیا با استفاده از حامله بودنش ترحم و بخشش خیلیا رو به خودش جلب کرده بود برای همین هوسوک نمیتونست در برابر چک و توهینایی که خورده بود مقابله به مثل کنه

ولی یونگی؟ کاملا به کتفش بود. اهمیتی نمیداد کجا و پیش چه کسایی هستن. تا وقتی از تخریب طرف مقابل اطمینان پیدا نمیکرد ول کنش نبود.

هر چند اخیرا اون هم تمایلی برای از دست دادن انرژیش سر اون عجوزه نمیکرد چرا که کارای مهم‌تری داشت. از طرفی ساکت موندن مادر خونده آلفا خیلی غیر عادی بود. طبیعتا باید با شنیدن اخبار سری به امارت میزد. اون بعد از توطئه‌ای که سال پیش کرد توسط پک طرد شد.

تهیونگ هم بدون مخالفت اونو از پک اخراج و در یکی از خونه‌های حومه اسکان داد.

"هنوز اون توعه؟"

" اوهوم."
هوسوک با تردید جواب یونگی رو داد و سعی کرد نفت روی آتیش فرمانده نریزه اما انگار آستانه تحمل طرف مقابل به آخرش رسیده چون با لگای محکمی به جون در بسته اتاق آلفای پک افتاد. هوسوک سعی کرد مانع بشه اما به شدت عقب هول داده شد.

𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔Where stories live. Discover now