دوست پسر داری؟؟؟

1.8K 298 17
                                    

................Jimin's pov
خوابم میومد ولی سرم هی میوفتاد اما این سری سرم رفت یه جای نرمو من گرم خواب شدم
یونگ:جیمین جیمین جیمین جیمین
جیمین:هومممم..
یونگ: پاشو رسیدیم....
جیمین :اعع مرسی هیونگ...یا کوکییییی
همونطور که داد میزدم سعی میکردم تهیونگ و کوک رو که تو بغل هم خواب بودن رو از خواب بیدار کنم ..... وقتی دیدم لای چشای تهیونگ باز شد گذاشتم با هوسوک هیونگ رفتم بیرون......
داشتم از پله ها میرفتم پایین که هوسوک بهم زیر پایی داد.....
انتظار داشتم هر لحظه فرود بیام رو زمین که.......

.........yoongi's pov

با جین راجب آب و هوای ایتالیا بحث میکردیم که یا چیز نرم فرود اومد تو بغلم و عطر لاوندر پیچید تو بینیم..........
فهمیدم این همون موچیه نرمیه که کل زمان با لپاش رو شونه من خواب بود..... همونطور تو بغل هم بودیم که  با صدای سرفه ی جین متوجه ۵ جفت چشم شدم که زل زده بودن بهم .... جمین رو کمک کردم و سمتشون برگشتم: چتونه فاک فیس ها کونتونو جمع کنید بریم دیر شد.....
بعدم به سرعت جلو همه راه افتادم.......
اوف به خیر گذشت.......

.......jung kook's pov

تو ون نشستیم راه افتادیم سمت سوییت هامون.....
همونطور که از خیابون ها رد میشدیم با ذوق بیشتری به اطراف نگاه میکردیم......
به جیمین نگاه کردم دیدم با جین گرم گرفته ...چه زود صمیمی شدیم انگار چند ساله دوستیم.....هه
پولاروید به دست یه عکس یواشکی از تهیونگ گرفتم و سریع داخل کیفم گذاشتم.......
اووووف کار استرس زایی بود.......
جین :یا جونگ کوکااااا تو خیلی آرومی
کوک: نه من اصولا این.........
جیمین:ایننن؟ نه بابا این الان یخ هاش آب بشه همه رو قورت میده
همه به لحن بامزه جیمین خندیدن
کوک : دهن فاکیت رو ببند پارک فاکینگ حیمین تا همینجا به فاکت ندادم.....
جیمین:دیدید چی گفتم....مواظب باش به فاک نری کوک.......
کوک: نه نگرا.......
تهیونگ:بس کنید این چه بحثیه اخه‌.......
همه خفه شدن که نامجون به خاطر جّو اسپیکر رو روشن کرد تا خود سوئیت میزدیم میرقصیدیم ......
سوئیت ما جای خوشگلی بود......
جین :بچه هاااااا  بیاید واسه قرعه کشی اتاقا....
کوک:جاااان؟
جین:هیچی هر دونفر میرن تو یه اتاق فقط چون سه تا اتاق هس باید یه گروه سه نفره شن ......
کوک: اهان
جین:خب اولین اتاق من و نامجونم هستیم بدون قرعه کشی .......
با تعجب در گوش تهیونگ گفتم
کوک:اینا همیشه اینقدر بهم نزدیکن؟
ته :هیششش کوک اونا با هم رابطه دارن
کوک:اوووو جیزِس
ته خندید چیزی نگفت
جین: گروه بعدی هوسوک و جونگ کوک هستن و اینکه تهیونگ و یونگی و جیمین هم تو یه اتاق
هوسوک :یااااا من میخوام با جیمین تو یه اتاق باشمممم
ته:یا هیونگگگ منم میخوام با کوک تو یه اتاق باشم
جاااااااان؟؟؟!!؟! پشمام ریخت از حرفش ولی واکنشی نشون ندادم
جین :خیلی خب فاکرا بیاید شام بخوریم و بعدش برید تو اتاقاتون
همه باهم :چشم
همه سمت آشپز خونه راه افتاد و چشمشون به سرویس روز اول سوئیت افتاد .....
هممون مثل یه ببر زخمی افتادیم رو غذا.....
ولی یه ببر کیوت اون وسط بود که از همه جذاب تر بود .....
همونطور که غذامو میخوردم زل زده بودم بهش.....
تا سرش رو آورد بالا و چشم تو چشم  شدیم غذا پرید تو گلوش.....
همه هول کرده آب بهش دادن و خطر رفع شد بالاخره.....
حالا نوبت تهیونگ بود که زل زده بود بهم و من معذب.......
هوسوک :یااا تهیونگ شصت پات نره تو چشات داداش غذات رو بخور
همه به گفته ی هوسوک خندیدن و این وسط من و تهیونگ موندیم و لپای سرخ از خجالت......
جین:خب جمع کنید بریم تو اتاقامون ...
و اینک من بودم و ضربان قلب رو ۱۰۰۰۰
ته :کوک کوککککک
کوک:ب...بله بریم
ته :خوبی؟
کوک:آ...آره بریم
و این ما بودیم که با ورود به اتاق خشکمون زد
فقط یه تخت دو نفره بود
ته: اگه مشکلی...اگه مشکلی داری من میتونم رو کاناپه بخوابم....
کوک :نه بابا چ....چه م....مشکلی.... بالاخره دوهفتس
کلا .... 
ته :اره بزن بریم
کوک:بریم
وارد اتاق شدیم تا کوله ی بزرگمو گذاشتم کنار تخت صداشو کنار گوشم شنیدم
ته:راستی کوک تو دوست دختر داری؟
کوک:ن..نه
همونطور که بهم نزدیک میشد گفت
ته:دوست پسر چی؟
کوک:ن..نه ندارم
حالا کاملا سرش بغل گوشم بود و بدنامون فاصله کمی داشت ...
ته:پس سینگلی؟؟!؟
کوک :آ..هووف آره
تمام شهامتم رو جمع کروم تا از داغی نفساش کنار گوشم دیوونه نشم و با صدای تحلیل رفته گفتم
کوک: تو چی؟!؟
ازم یکم دور شد و ضربه آرومی به بیبنیم زد و گفت
ته:منم مثل تو......میرم دستشویی بر میگردم
کوک :اوکی بروو برو
یه نگاه بهم کرد خندید رفت....
محض رضای فاک این دیگه چی بود؟چرا اینجوری کرد؟؟
ولش کن بزار تا نیومده لباسم رو عوض کنم ....
شلوارم رو که پوشیدم ،تیشرتمو در اوردم که......

Drowning in the black sky of your eyes[COMPLETED]Where stories live. Discover now