شوهرت داره با عشقم لاس میزنه.....

1.3K 197 10
                                    

..........Jimin pov

دست تو دست هم تو پارک کنار بیمارستان قدم میزدیم...
هیچکدوم هیچ حرفی نمیزدیم....
شاید هیچکدوم نمیخواستم از این خواب شیرین بیدار شیم.....این خواب بود؟
دستمو کشید رو یک از آلاچیق های خلوت ترین بخش پارک نشستیم......
به محض نشستن سرشو فرو کرد تو گردنم.......
یونگی:یعنی واقعن خودتی؟؟؟بالاخره اومدی؟!؟؟!
همونطور که سرش تو گردنم بود......دستی به گونش کشیدم و گفتم....
جیمین:بی خوابیات بهتر شده کیتنم؟؟؟!؟!
یونگی:دوباره....دوباره بگو تا آخر عمر میخوام بشنوم صداتو......
جیمین:کیتنم.....تو کیتن منی ....فقط مال منی.....
یونگی:میدونی چقدر درد کشیدم از نبودت اولینو آخرینم.....
جیمین:دیگه تموم شد ....دیگه هیچ وقت ترکت نمیکنم......
سرشو از گردنم در آورد و گفت
یونگی:قول میدی¿¿¿¿ اینبار اگه بری واقعا میمیرم .....
جیمین:قول میدم......
سریع لباشو کوبید رو لبام....اونقدری عمیق میبوسید که من تازه طعم لبای خوشمزش یادم اومد......
یونگ:هنوزم مزه ی توت فرنگی میدی.....
جیمین:ولی من نمیدونم تو مزه ی چی میدی؟؟؟مزت اینقدر فوق العاده اس که هیچ مزه ای تو دنیا باهاش قابل مقایسه نیست.......
یونگ:جاااان....چجوری بدون تو زندگی میکردم من اخه....
جیمین:بریم؟؟!؟
یونگ:شب با بچه های اکیپ قرار گذاشتم برو لباس عوض کن وبعد لوکیشن بده بیام دنبالت.....
جیمین: جین هیونگ ایناااااا؟
یونگ:اره موچی خوشگلم....جین هیونگم هست....
جیمین:باوشه بریم.....

.........jungkook pov

رفتم جلو ماشینش وگفتم
کوک:من حاظرمممم....
ته:ای جانم.....چه بانی جذابی.....شکار لازمی بانی جون....
کوک:پس ترجیح میدم به دست یه ببر خوشگل شکار شم تا باقی کفتارا.....
کمرم و کشید تو بغلش و گفت....
ته:این ببر تمام کفتارا ی دنیا رو پاره پاره میکنه برات.....
خندیدم و گونمو بوسید......
ته:تو فقط بخنددد....
نشستیم تو ماشین .....
ته: کوک میخوام یه خونه بگیرم که هردومون بریم توش ....واسه خودمون.....
کوک:نمیشه تو خونهی من زندگی کنیم؟؟!!
ته:اگه تو بخوای چرا که نه.....
کوک:اخه اونجارو خیلی دوست دارم دقیقا شبیه خونه رویا هامه.....
دستم که رو پام بود و برداشت بوسید.....
ته :پس بریم تو رویات زندگی کنیم کولوچم....
تا برسیم دستمو زیر دستش رو فرمون گرفته بود و با ضبط همخوانی میکرد......
رسیدیم به یه رستوران.......

.............taehyung pov..

  از در که رفتیم تو داد زد
کوک:نامجون هیوووووونگ...
دوید سمتش و بغلش کرد......وات د هل....الان منو نادیده گرفت؟؟!؟
نامجون:بانییی دلم برات تنگ شده بوددد....
کوک:منم هیونگ...بیشتر از همه....
ای بابا این کوک چی میگه.......
جین:پس ماهم دیگه هیچی......
کوک:مامان جین ....معلومه که واسه توام تنگ شده بود..
بغلش کرد....
جین :منم عزیز دل ....
بعد از احوال پرسی با هوسوک نشست......
منتظر جیمن و یونگی  و دوست دختر هوسوک بودیم ....
جیمین:سلام به همه.....
برگشتیم سمتش که دیدم دست تو دست یونگیه....
با کوک قیافه ی شکست خورده ای گرفتیم.....اخه قرار بود امشب رو به روشون کنیم.....ولی خب نقشمون بهم ریخت......
کوک دم گوشم گفتم....
کوک:بیا بین خودمون نگهش داریم.....
منم مثل خودش گفتم
ته:باشه....
بهم نگاه کردیم و خندیدیم.....
بحث جمع بالاگرفته بود......
صدا :ببخشید دیر رسیدم درگیر بودم.....
برگشتیم سمت صدا.....
کوک: وات د هل یوری.....اینجا جیکار میکنی نونا؟
یوری: در اصل تو اینجا چیکار میکنی.....
کوک: من اومدم پیش دوست پسرم و دوستاش.....
یوری:منم اومدم پیش دوست پسرم و دوستاش....
کوک و یوری:چی؟
کوک به من نگاه کرد.....آه بانی خنگم.....فک کرده دوست پسرش منم.....
ته: دوست پسرش هوسوکه کلوچم......
هوسوک: دوست پسرش تهیونگه یوریا.....
یوری و کوک:اوه...
همه به شباهت رفتاری دوتا خواهر و برادر خندیدن.....
یوری کنار هوسوک نشست.....
یوری:پس این همونه ک راجبش باهام صحبت کردی کوک، یا بلاخره بیخیال اون شدی؟؟؟؟؟
کوک: تو که میدونی هیچ وقت بیخیالش نمیشم.....
اون یعنی من الان.......وات؟
دم گوشش گفتم
ته:اون کیه...؟
کوک:به تایگر جذاب کع کنارم نشسته.....
ته: اوفففف تایگر گشنش شد که...دلش هوس گوشت خرگوش کرده.....
کوک:پس تایگر یکم باید واسه شکار تلاش کنه.....
بعد از خوردن غذا همه بیرون رستوران واسه خداحافظی جمع شدیم......
کوک: نامجون هیونگ میبینمت خب؟؟؟؟؟
نامجون:حتما بانی خوشگلم ...بی صبرانه منتظرم دوباره ببینمت....
با قیافه ی پوکری بازوی کوک رو کشیدم سمت خودم...
ته:جین هیونگ....شوهرت رو جمع کن داره با عشق من لاس میزنه.....
جین تو بغل نامجون فرو رفت و گفت.....
جین:عشقتو جمع کن که رو شوهر من کراش زده به نامی من چه ربطی داره....؟
بعد از اون بحث جالب همه خداحافظی کردن و رفتن خونه هاشون(نخود نخود هرکه رود خانه خود)
بعد از نشستن تو ماشین گفتم..
ته:خب کجا بریم کلوچه ...؟
کوک:بریم خونه......دلم میخواد تاصبح سفت بغلم کنی .....
ته:پس بزن بریم کلوچه.....
خنده ی شیرینی کرد.....
ته:جان تو فقط بخند......

________________________

تاحالا شده بخوای یکی رو سفت بغل کنی و نتونی.....حتی اگه کنارت باشه؟؟؟!؟!
سینگل جدیدمون داره میاد.‌‌‌‌‌🤗💛
حمایت یادتون نره لاولیا💙

Drowning in the black sky of your eyes[COMPLETED]Where stories live. Discover now