01

4.1K 863 237
                                    


یه روز خنک بهاری بود، خواننده‌ی خوش‌صدا بیون بکهیون پشت میکروفن ایستاده بود و موزیک جدیدش رو ضبط می‌کرد. دست‌هاش رو روی هدفونش گذاشته بود و چشم‌های بسته‌ش رو هر چند لحظه یک بار باز می‌کرد و دوباره می‌بست. دمی گرفت و بلندترین نوت ترک رو با یکم دقت خوند و بعد از خوندن آخرین ثانیه‌های باقی‌مونده، چشم‌هاش رو باز کرد و به مردی که با لبخند بزرگی بی‌صدا تشویقش می‌کرد نگاه کرد. هدفون رو از روی گوش‌هاش برداشت و لبخندی در جواب مرد لبخند به لب زد و دوباره هدفون رو روی گوشش گذاشت تا بخشی از آهنگ رو دوباره بخونه.
وقتی کارش با آهنگ تموم شد و تاییدیه تهیه‌کننده‌های پشت شیشه رو گرفت از اتاق ضبط بیرون اومد. بعد از خسته‌نباشید گفتن به تهیه‌کننده‌ها همراه با مرد قد بلند از اتاق بیرون اومد. سرش رو بالا گرفت و با لبخند پرسید:

-هیونگ من خوب بودم؟

مرد هیکلی لبخندی زد و حین به‌هم‌ریختن موهای امگای ریز جثه سرش رو به نشونه‌ی مثبت تکون داد که باعث شد رایحه‌ی شیرین امگای جوون بهتر بشه.

-برای امروز دیگه برنامه‌ای نداریم هیونگ؟

مرد، بکهیون رو کنار کشید تا به فردی که وسایل رو جا‌به‌جا می‌کرد برخورد نکنه و با نگاه به چشم‌هایی که از پایین بهش نگاه می‌کردن، جواب داد:

-فقط تمرین رقص داری.

-برای همون چند ثانیه باید برقصم؟ نمی‌خوام!

امگای مو مشکی غرغر کرد و با لب‌‌های آویزون به مردی که هنوز دستش دور کمرش بود، نگاه کرد.

-نمی‌شه بهشون بگی بکهیون خسته‌س؟ هوم؟

-هوم بذار فکر کنم...

در جواب خواهش بکهیون با لحن متفکری گفت و بعد از ضربه زدن به بینی بکهیون ادامه داد:

-می‌تونم بگم اما احتمالا تمرین رقصتو می‌ندازن برای فردا صبح که هیچ کاری نداری. دوست داری صبح بیای برقصی؟

خواننده‌ی جوون ناراضی سرش رو به سینه‌‌ی مرد تکیه داد و ‌با لحن بغ‌کرده‌ای جواب داد:

-پس بریم سالن تمرین. من می‌خوام فردا رو خوب بخوابم.

بدون این‌که تلاشی برای بیرون اومدن از آغوش منیجرش کنه، سمت سالن رقص می‌رفت. نفس‌های عمیقی می‌کشید تا عطر خوش‌بویی که توی هوا پخش شده رو داخل ریه‌هاش بکشه، سرش رو روی سینه‌ی منیجرش تکون داد و با حس ضربان قلبش نگاهش رو به صورت مرد داد و اعلام کرد:

-چانیول هیونگ قلبت بازم داره تند تند می‌زنه، مریض شدی؟

-نه من خوبم بکهیونی.

چانیول با صدایی که بم‌تر شده بود، گفت و در سالن رو باز کرد. بعد از ورود به سالنی که دورتادورش رو آیینه گرفته بود، دوباره موهای امگای روبروش رو بهم ریخت و با لحن ملایمی که همیشه کنار بکهیون داشت، گفت:

NedovtipaWhere stories live. Discover now