20, The last one

1.9K 513 216
                                    

سه ماه بعد

بیون بکهیون ویدیوی لایوی را در اینستاگرام آغاز کرد. پیامی که احتمالا با زدن دایره‌ی سفیدرنگ برای فالوورهاش ارسال شده بود.

خواننده‌ی جوون گوشی رو نزدیک چهره‌ش نگه داشت تا فقط صورت شیرین و موهاش دیده بشه و با لبخند منتظر شد فن‌هاش وارد لایو بشن. لبخند بزرگ و روشن روی صورتش می‌درخشید و نور زیاد فضایی که پسر بیست‌ساله توش ایستاده بود برق موهای نقره‌ایِ روشنش که نیمش رو‌به‌بالا و ژل‌خورده‌ و نیمش توی صورتش ریخته بود رو توی تصویر انعکاس می‌داد و بخشی از پیشونی زیباش رو توی دید آورده بود.

کامنت‌هایی که سریع رد می‌شدن و تعداد زیادشده‌ی طرفدارهاش باعث شد لب‌هاش رو برای حرف زدن از همدیگه باز کنه تا به قولش عمل کنه. با لحن پر از اشتیاقی که بازتابش از تیله‌های مشکی شیطونش مشخص بود شروع کرد.

-سلام بچه‌ها، سلام. چطورین؟ مراقب خودتون هستین؟ هوا پاییزی و یکم خنک شده پس با لباس‌های خنک و تابستونه‌تون بیرون نرید دیگه، خب؟ ممکنه مریض بشین. اوه و غذاهای مقوی بخورین و ویتامین یادتون نره.

نگاهش رو به کامنت‌ها داد و با دیدن کامنت‌هایی که ازش می‌خواستن اون هم مراقب باشه و اون‌هایی که نگران دلیل لایو یهویی رو می‌پرسیدن لبخند زد و با لحن ملایم و درعین‌حال خوشحالش جواب کامنت‌ها رو داد:

-اوه، البته. من هم مراقب خودم هستم تا مریض نشم. و درباره‌ی لایو، یادتون نیست قول داده بودم امروز بیام لایو؟ اوه، نمی‌دونین کدوم قول، مگه نه؟

امگای خواننده با چشم‌های درشت‌شده‌ی سوالیش پرسید و ریز خندید. گوشی رو عقب‌تر برد تا پیراهن مردونه‌ی سفید و کت رسمی مشکی‌رنگش توی قاب دوربین مشخص بشه و تن صدای شیطونش شنیده شد.

-بهتون که گفته بودم قراره با جفتم ازدواج کنم و روز ازدواجم میام لایو، نگفته بودم؟ گفته بودم که.

با لب‌های جلو اومده و اخم غیرجدی متفکرش گفت و دوباره با لحن کیوتی که پر از حس شادی و لبخند روی صورتش بود، ادامه داد:

-ماه پیش بهتون گفتم که دارم برای ازدواجم آماده میشم، یادتونه؟ امروز همون روزه، روزی که دارم ازدواج می‌کنم. اوه ازم می‌خواین آلفام رو نشونتون بدم؟

خیره به کامنت‌های روی صفحه با لحن سوالی اعلام کرد و این بار شروع به تعریف از مردی که تا ماه دیگه سی‌و‌یک‌ساله می‌شد، کرد.

-نشونتون میدم اما شما از قبل می‌شناسینش. بهتون نگفته بودم؟ گفته بودم که. اون پارک چانیوله. منیجرم! چانیولی بهم نگفته بود آلفامه و منم نفهمیده بودم..

لب‌هاش رو خیس کرد و لب براق‌شده‌ش رو آویزون کرد و برای لحظه‌ای بینی دکمه‌ایش رو جمع کرد.

NedovtipaWhere stories live. Discover now