02

2K 710 108
                                    


درسته که آلفای جوون توانایی یا در واقع جرئت اعتراف کردن احساساتش به امگاش رو نداشت اما اجازه نمی‌داد کسی امگای عزیزش رو اذیت کنه. اذیت شدن خودش اشکالی نداشت اما بکهیون، خب اون عزیزتر از چیزی بود که بتونه اذیت شدنش رو ببینه. وارد ساختمون بزرگ شد و به‌جای رفتن سمت پارکینگ و برداشتن ون، آسانسور رو به سمت طبقه‌ای که دفتر رئیس کمپانی قرار داشت، حرکت داد. درسته فقط یه منیجر ساده بیش‌تر نبود اما گرگ درونش اجازه نمی‌داد جفتش اذیت بشه. گرگش از عصبانیت زوزه می‌کشید و فرومون‌های تلخ عصبانیت آلفای مسلط طبقه رو پر کرده بود، با اشاره‌ی منشی وارد اتاق شد و با قدم‌های بلند خودش رو به میز بزرگ توی اتاق رسوند و حین کوبیدن دست‌هاش به میز با صدای دورگه و خفه‌ای اعلام کرد:

-بهت گفته بودم با امگای من کاری نداشته باش!

آلفای دیگه که تحت تاثیر فرومون‌های آلفای مسلط قرار گرفته بود لرز کوچیکی رفت و سعی کرد خودش رو کنترل کنه و با لحن تمسخرآمیزی گفت:

-امگای تو؟ من مارکی روی گردنش ندیدم.

آلفای مسلط حس می‌کرد دندون‌هاش برای پاره کردن گوشت آلفای روبروش می‌خارن و صدای غرش‌های گرگ درونش رو می‌شنید. بیش‌تر خم شد و حین گرفتن یقه‌ی رئیس کمپانی غرید:

-تو فقط رئیس این کمپانی کوفتی‌ای و من هر وقت بخوام می‌تونم بکهیونو از این‌جا ببرم پس اگه می‌خوای بکهیونم این‌جا بمونه دهنتو ببند و دیگه بهش نزدیک نشو! این آخرین باریه که بهت هشدار می‌دم، دفعه‌ی بعد تیکه‌پاره‌ت می‌کنم.

یقه‌ی رئیسش رو با فشار ول کرد که باعث شد مرد کمی به عقب مایل بشه و به پشتی صندلی برخورد کنه. بی‌اهمیت چرخید و سمت در اتاق رفت، قبل از بیرون اومدن از اتاق برگشت و نیشخندی به مرد پشت میز زد.

-خیلی راحت با قراردادی که خودت بستی ازت شکایت می‌کنم و همه چیزتو از دست می‌دی، پس سعی کن خوب رفتار کنی.

در رو روی صورت مات‌شده‌ی آلفای توی اتاق بست و به سمت پارکینگ ساختمون رفت.

حدود چهل‌وپنچ دقیقه بعد ون رو کنار خوابگاه بکهیون پارک کرد و داخل رفت. تست‌هایی که آماده‌کرده‌بود رو روی میز کوچیک گذاشت و توی اتاق رفت تا بکهیون رو بیدار کنه. با دیدن منظره‌ی جلوش چند لحظه ایستاد و با کشیدن نفس‌های عمیقی سعی کرد قلب و گرگش رو آروم کنه.

بکهیون دمر خوابیده بود و پتوی سبکش هم کنار رفته بود که باعث می‌شد چشم‌های چانیول نتونن پاهای تپل و باسنش رو ترک کنن. تی‌شرت کوتاه بکهیون بالاتر هم رفته بود و قوص کمر و باسن گردش رو توی چشم‌های چانیول فرومی‌کرد. یقه‌ی تی‌شرتش به کناری مایل شده بود و گردن خوش‌رنگ بکهیون رو توی دید آورده‌بود. گرگ چانیول زوزه می‌کشید و دندون‌های چانیول برای مارک‌کردنش می‌خارید اما چانیول با نفس‌های عمیقی تلاش می‌کرد خودش رو کنترل کنه.

NedovtipaWhere stories live. Discover now