/ Quidditch /
[ هیجان تک تک سلولهایِ بدنم رو به وجد میاوورد و مجبور به جنب جوش میکرد، و آدرنالین تویِ رگهام میجوشید!
زردِ زیبایِ من، حالا میفهمم که چرا انقدر به کوئیدیچ علاقه داری!صدایِ تشویق تماشاچی ها گوشهام رو پُر میکرد و جارویی که باهاش پرواز میکردم، بهم حسِ قدرت و رهایی میداد.
اولین بازیِ کوئیدیچ من!وقتی از تیم شما بردیم، برای لحظهای از واکنشت ترسیدم!
اما فراموش کرده بودم که تو زردی! زردِ گرم و زیبایِ من.تو با لبخند بزرگت بغلم کردی و پیروزیم رو بهم تبریک گفتی!
حتی ذرهای ناراحتی، تویِ صورتت پیدا نبود.برایِ همین تو بُتِ منی!
بینقص ترین آدمِ زندگی من.هر روز از دیروز بیشتر دوستت دارم و این باعث تعجبم میشه که چطور میتونم تا این حد عمیق کسی رو دوست داشته باشم!
زردِ زیبایِ من، لطفا هرگز ترکم نکن. چون من حتی بیشتر از خودم به تو وابستهام! ]
″جونگکوک″
دوم فوریه دوهزار و بیست″[نیلی]
![](https://img.wattpad.com/cover/282649015-288-k693146.jpg)
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...