⌜𝐬𝐞𝐯𝐞𝐧𝐭𝐲⌟

474 161 36
                                    

/ Waiting /

[ تو با اَخم و سگرمه بخاطرِ دیدنِ دوباره‌ی من نزدیکم شدی و برعکسِ تو، نمیدونی من چقدر از دیدنت خوشحالم تهیونگ! و نمیدونی چقدر دلتنگِ دوباره دیدنت بودم!

من صبر کردم.
خاطراتِ زرد رنگمون رو خوندم و منتظرِ امروز موندم.
شانزدهم سپتامبر!
روزی که بعد از دیدارِ قبلی، دوباره می‌دیدمت.
و تا امروز روز شماری کردم و صبر کردم.

به اندازه‌ی نُه روز ندیدنت صبر کردم تهیونگ!
و تو چه میدونی که این انتظار، حتی از انتظارِ دوباره دیدنت تویِ کریسمس هم سخت تر بود‌. چون این بار، من نه میتونستم بهت زنگ بزنم، نه عکسی ازت داشتم تا با تماشایِ اون روزم رو شب کنم.
و بعد برایِ پاک شدنِ عکس هات از رویِ گوشیم بخاطرِ برگشت تویِ زمان حسرت خوردم.
ریسک بود اما، کاش گوشیم رو هم با خودم تویِ زمان جابه‌جا کرده بودم.

تهیونگِ بنفش؛ اگر این زندگیِ زرد بود، میتونستیم یک مکالمه معمولی و دوستانه باهم داشته باشیم و من میتونستم به خیالِ خامِ خودم، توهمِ دوست بودن با تو رو بزنم.

اما این زندگی بنفش رنگ بود! و تو بخاطرِ عجولیِ من برایِ نزدیک شدن به تو، نسبت بهم شکاک و بدبین شدی و تنها راهی که برایِ باز کردنِ اخم‌هات و لحظه‌ای بیشتر داشتنت به فکرم رسید، پیدا کردنِ کُ کُ کوچولویِ ما، برایِ بارِ دوم توی این زندگیِ جدید بود!

انگار اون تنها دلیلیه که باعث میشه تو بیشتر تحملم کنی.
و این حتی با تغییرِ شخصیتم هم عوض نشد و نمیشه.

تهیونگِ عزیزم، تو با شگفتی به کُ کُ کوچولویِ ما نگاه میکردی، ولی من با دلتنگی!
و تو هیچ‌وقت نمیتونی دلتنگیِ تویِ چشم‌هام رو ببینی.
دلتنگِ اوقاتی که کُ کُ بزرگ شده بود و تویِ قلبم آروم میگرفت. و دلتنگِ تویی که دوستم داشتی.

بنفشِ قشنگم، باید بگم که زمان عجیبه! خیلی عجیبه.
و این جالبه که برعکسِ اصطلاحِ همیشگیِ ″چقدر بزرگ شدی!″، وقتی کُ کُ رو دیدم با خودم گفتم ″چقدر کوچولو شدی!″
و اون خرگوشِ کوچولو با غریبی کردن و فرار ازم، دوباره بهم ثابت کرد که زندگیِ بنفشی که تازه شروعش کردم، حالا حالاها قرار نیست به زیباییِ زندگیِ زرد رنگم بشه. ]

″جونگکوک″

″شانزدهم سپتامبر دوهزار و نوزده″





























「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Where stories live. Discover now